خشک آمد کشتگاه من،
درجوارکشت همسایه،
گرچه میگویند:«می گریند روی ساحل نزدیک،سوگواران در میان سوگواران»
قاصد روزان ابری، داروگ ! کی می رسد باران ؟
بر بساطی که بساطی نیست،
در درون کومه ی تاریک من که ذرّه ئی با آن نشاطی نیست،
و جدار دنده های نی، به دیواراطاقم، دارد از خشکیش می ترکد،
« چون دل یاران که در هجران یاران »
قاصد روزان ابری، داروگ ! کی می رسد باران
نیما یوشیج