یکی از پیامدهای نحس جنبش دفاع از حقوق زنان در غرب، سلب آرزوی مادری به عنوان یک حق از زنان است.
«مادری» معمولاً به مفهوم توجه و مراقبت از کودکان، ارضای نیازهای مادی، عاطفی، روانی و احساس مسئولیت در قبال آنها دلالت دارد. از آنجا که فمینیستها با هرگونه از اشکال وابستگی زنان به مردان مخالف بوده و از ابتدا در جستجوی کسب استقلال زنان برآمدند، در کتابها و مانیفستهای خود به شدت به مقولاتی چون ازدواج، حاملگی، مادری، خانه داری و… تاخته و زنان را از نزدیک شدن به آنها برحذر میداشتند.
جسی برنارد چهره نام آشنایی از سران فمینیسم است که در کتاب «دنیای زنان» با تقسیم ازدواج به «ازدواج فرهنگی» که برای زنان جنبه آرمانی دارد و «ازدواج نهادی» که در واقعیت وجود دارد، ازدواج از نوع دوم را به نفع مردان و به ضرر زنان میدانست و خواستار رهایی زنان از آن بود.
وی مینویسد: «ازدواج برای مردان خوب و برای زنان بد است و تأثیر نابرابر زناشویی روی دو جنس، زمانی متوقّف خواهد شد که زن و شوهر از قید و بندهای نهادی رایج رهایی یابند و ازدواجی را در پیش گیرند که با نیازها و شخصیتشان بهترین همخوانی را دارد».
سیمون دوبوار که تولید مثل را بردگی میخواند در این زمینه معتقد است: «به یاری آبستنی مصنوعی، تحوّلی کمال میپذیرد که به بشریت اجازه میدهد بر کار تولید مثل تسلط یابد. این تغییرها، بخصوص برای زن اهمیت فراوان دارد و زن میتواند تعداد آبستنیها را محدود کند. از روی عقل آنها را جزئی از زندگی خود کند، نه اینکه برده آنها باشد».
کریستین دلفی یکی از فمینیست های مارکسیست ازدواج را قراردادی کاری میداند که در آن شوهر، صاحب کارِ بدون مزد زن است و این امر به شیوه تولید خانگی و یک شیوه استثمار مردسالارانه شکل میبخشد.
شولامیث فایرستون نیز در این زمینه معتقد است: «تقسیم بندی زیست شناختی، که وظیفه باروری را به زنان میسپرد، موجب سرکوب زنان و تولید مثل سر منشأ سلطه مردان بر زنان است و تنها راه آزادی حقیقی زنان رهانیدن آنها از بار تولید مثل از رهگذر فناوریهای علمی جدید میباشد زیرا پیشرفت فناوریهای بارداری امکان حذف مبنای زیستی فرودستی زنان را فراهم میکنند. این پیشرفت قید بچه داری (از راه آبستن شدن از مردان) را از گردن زنان برداشته است و بچه دار شدن و بچه داری کردن میتواند به صورت وظیفه مشترک مرد و زن درآید.
وی همچنین در طرح خود به نام «دیالکتیک سکس» مینویسد: «اولین تقاضاهای نظم اجتماعی فمینیستی آن خواهد بود که به هر وسیله ممکن، زنان را از شر بیولوژی تولیدمثل نجات دهند».
اکثر نظریه پردازان فمینیسم رادیکال معتقدند زنان حق پایان دادن به بارداری خود و یا سقط جنین را دارند و این امری شخصی و مربوط به خود زن است و نه دولت.
بتی فریدان با دفاع از سقط جنین، آن را «حق جوهری غایی زنان» میخواند و مری دیلی میگوید همه تلاش فمینیستها باید مصروف ایجاد جامعهای شود که در آن مشکل سقط جنین وجود نداشته باشد.
فمینیستها برای مقبولیت در عرصههای عمومی، به شدت حقوق مربوط به جلوگیری از بچه دار شدن و سقط جنین را تبلیغ کردند و آن را برای پیشرفت زنان در قلمرو عمومی لازم شمردند و بر این امر پا فشاری نمودند که زنان باید بر واقعیتهای بیولوژیکی فائق آیند و آن را نادیده بگیرند.
این نظریات افراط گرایانه که کاملاً به دور از حقیقت و شخصیت زنان صورت گرفته است باعث ایجاد شرایطی در غرب شده است که طی آن امروزه خصوصاً در کشورهای غربی بسیاری از زنان از وسایل پیشگیری بارداری استفاده میکنند، عدهای دیگر سقط جنین را به عنوان یک حق پذیرفتهاند یا تکنولوژیهای جدید تولید مثل (IVF) را به عنوان ابزاری مفید و آخرین وسیله بارداری میپندارند.
همچنین به گزارش آمارهایی که توسط مراکز غربی منتشر شده است، در سال ۱۹۹۰ بیش از ۹۴ هزار مورد سقط جنین در کانادا صورت گرفته است و به ازای هر ۱۰۰۰ زن در انگلستان ۱۴%؛ در سوئد ۱۹% و در آمریکا ۲۸% سقط جنین انجام دادهاند.
با این وجود در کشورهای غربی همواره زنانی بودهاند که در آرزوی مادری کردن و بچه دار شدن بوده و حق خود میدانند که به دور از هرگونه تحقیر و مانعی به مادری کردن و خانه داری بپردازند.
نمونه بارز این ادعا خانم کارولین گراگلیا یکی از زنان حقوقدان در کشور آمریکا است که علیرغم طی مدارج علمی و اجتماعی بالا مرتبه، شغل خانه داری را برای خود انتخاب کرده است و معتقد است که تنها کافی است طبق تمهیدات اجتماعی، به زنان اجازه داده شود تا نقشهای زیستی خود را به خوبی و بدون مانعی ایفا کنند و تنها در این شرایط است که آنان به موفقیت دست پیدا میکنند.
بسیاری از زنان و دختران انقلاب جنسی که از ایده فمینیستها در مورد تولید مثل استقبال کردند، در نهایت این طرح را تنشآفرین و آزار دهنده یافتند، به ویژه زمانی که خود را در سنین میان سالی دیدند، در حالیکه دارای شغل و شرایط مناسبی بودند، اما باروری آنها کاهش یافته بود.
امروزه همان دختران، مشتریان پروپاقرص کلینیکهای باروری هستند و میلیونها دلار پول خرج میکنند تا بچه دار شوند و زمان از دست رفته را باز گردانند. برای این زنان تولید مثل یک امر باز دارنده و مانع پیشرفت نیست بلکه یک آرزوی دست نیافتنی است.
در نظرسنجیهای متعددی که در کشورهای غربی انجام شده است، اکثر افراد مخالف سقط جنین دلبخواهی بوده و مادری را بهترین شیوه تربیت صحیح و رشد عاطفی و اجتماعی فرزندان میدانند. در نظرسنجی مؤسسه دسیما، بیش از ۶۶% زنان بهترین مکان برای کودکان در سنین قبل از مدرسه را خانه و در کنار والدین میدانند و در نظرسنجی دیگری ۷۵% زنان مخالف سقط جنین آزادانه هستند.
غلامرضا ترابی