168913075

به روایت مسافر اتوبوس حامل خبرنگاران، پیچ زندگی در جاده ارومیه پیچید اما ارابه مرگ نپیچید و با سقوط در دره، دو مسافری را پیاده کرد که چشم‌هایی پرامید منتظرشان بودند تا شادانه آنان را بدرقه بخت کنند.

پرواز تهران به ارومیه ساعت هشت صبح روز چهارشنبه دوم تیر ماه در فرودگاه ارومیه به زمین می نشیند و ۲۰ خبرنگار و عکاس محیط زیست از رسانه های مختلف با شوقی وصف ناشدنی پس از دو سال بی سفری به دلیل شیوع کرونا، به همراه میزبانانی از ستاد احیای دریاچه ارومیه سوار بر اتوبوس شدند.

با تکمیل شدن مسافران،‌ اتوبوس به سمت مسیر پیرانشهر جهت بازدید از تونل کانی سیب که قرار است آب پشت سد را به دریاچه ارومیه هدایت کند شروع به حرکت می کند. صبحانه سرپایی در اختیار همگان قرار می گیرد تا نیرو و توانی برای حرکت در تونل داشته باشند و پس از بازدید و فراغت، با ناهار مفصل در شهر نقده خستگی را از تن بدر کنند.

کیمیا عبدالله پور خبرنگار باسابقه و توانای حوزه محیط زیست گروه خبری جامعه خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) یکی از مسافران اتوبوسی است که به گفته وی، فارغ از عجله بچه ها برای رسیدن به تونل، لاک پشتی حرکت می کرد و گوش شنوایی برای اندکی سرعت نداشت.

به وقت بخت و به کام مرگ

عبدالله پور در گفت وگو با خبرنگار ایرنا عنوان می کند که سرعت اتوبوس ۳۰ کیلومتر در ساعت هم نبود آنقدر آرام می رفت که در نهایت با تاخیر به تونل رسیدیم به همین دلیل به سرعت لباس های ایمنی را پوشیدیم و سوار بر لوکوموتیو راهی دالانی تاریک و نمدار شدیم.

وی افزود: وسط های تونل پیاده شدیم و ادامه مسیر را پیاده طی کردیم؛ مسیری گل آلود که کفش و لباس ها را خیس و کثیف کرده بود. با وجود ناهمواری زمین و گل آلودی که هر لحظه ممکن بود زمین بخوریم متفق القول به دلیل اینکه می دانستیم مهشاد کریمی سه روز دیگر مراسم عروسی دارد و قرار است به خانه بخت برود مواظب بودیم تا لیز نخورد یا زخمی نشود که مبادا روز عروسی اش اذیت شود.

خبرنگار محیط زیست ایرنا ادامه داد: با هر مشقتی بازدید انجام شد و پس از تعویض لباس ها، نزدیک ساعت چهار عصر به امید خوردن ناهار و استراحت، به سمت اتوبوس بازگشتیم. سرخوش از اینکه همه در صحت و سلامت بازدید را انجام دادیم تصمیم گرفتیم برای عروس آینده گروه جشن مختصری بگیریم، پس با خواندن یکصدای ترانه و کف زدن و هلهله، با مهشاد خندیدیم.

عبدالله پور ادامه داد: اتوبوس با گذشتن از دشت، در جاده کوهستانی سرازیر شد، اتوبوسی که تا آن لحظه عروس کشان حرکت می کرد ناگهان سرعتش چند برابر شد و پیچ ها را یکی پس از دیگری به سرعت طی می کرد. آنقدر صدای حرکت اتوبوس زیاد بود که فقط ردیف اول صندلی در پشت راننده، متوجه این جمله از راننده شدیم که «ترمز نداریم ، کمربندها را ببندید». اما کمربندی وجود نداشت.

وی افزود: همه در شوک بودیم و لحظه وحشتناکی بود که اتوبوس به سمت دره هدایت شد و با گاردریل برخورد کرد. آقای حاجی مرادی میزبان ما در ستاد احیای دریاچه ارومیه فریاد می زد که بزن به کوه و راننده فرمان را به سمت کوه چرخاند اما دیگر فایده نداشت و تعادل اتوبوس به هم خورده بود و شد هر آنچه نباید می شد.

عبدالله پور گفت: صدای جیغ و فریاد مسافرها با صدای کشیده شدن اتوبوس واژگون شده به زمین مخلوط شده بود، اتوبوسی که به سرعت مسیر دره را در پیش گرفته بود و با افتادن در چاله ای بزرگ ایستاد. شیشه های خرد شده و ناله و گریه فضا را پر کرده بود.

وی ادامه داد: نه چیزی می شنیدم و نه می دیدم فقط صدای ضعیفی آمد و یکنفر من را از لای صندلی بیرون کشید. بلند که شدم نگاهی به اطراف انداختم که با وضعیت دلخراش مهشاد که دو صندلی عقب تر از من نشسته بود روبرو شدم.

خبرنگار محیط زیست ایرنا گفت: آنقدر جیغ زدم و بر سر و صورت کوبیدم که با آبی که به صورتم پاشیده شد به خود آمدم و شروع به گریه کردم. خدایا همین چند لحظه پیش برای عروس آینده ای که شب قبل از سفر به اتفاق همسرش، کارت عروسی را نوشته بود هلهله می کشیدیم و دست می زدیم اما حالا جسم سرد او کنار ما قرار داشت.

به وقت بخت و به کام مرگ

عبدالله پور افزود: با آمدن آمبولانس و آتش نشانی، رسیدگی به وضع همه شروع شد و افراد مصدوم یکی یکی به مراکز درمانی منتقل می شدند. خودروهای راهی هم با هر وسیله ای که در ماشین داشتند اعم از آب و پتو و غیره به کمک و امداد مسافران آمدند. صحرای محشری بر پا شده بود و آنجا تازه متوجه شدیم که ریحانه هم به دلیل ضربه شدید در جا فوت کرده است. دیگر کتف خونین و پای ضربه دیده خودم را فراموش کرده بودم و تلاش می کردم به بقیه کمک کنم. کمک کنم تا بلکه صحنه های دلخراش داخل اتوبوس را فراموش کنم اما پس از دریافت خدمات اولیه در مراکز درمانی، وارد هتل شدیم اما لحظه ای نتوانستیم آن صحنه ها را فراموش کنیم.

روز جمعه ۴ تیر ماه پرواز ارومیه به تهران بر زمین نشست اما شرایط دیگر آن شرایط رفتن نبود، تعداد مسافران همان تعداد بود اما دو نفر دیگر جانی بر بدن نداشتند. استقبال کنندگان دیگر لباس رنگی و شاد بر تن نداشتند و همگان گریان و نالان به دنبال پاره تن خود می گشتند، صحنه هایی که از دلخراشی کم از صحنه واژگونی نبود.

بازدید به آخرین بازدید تبدیل شده و خاطره بدی از سفر برای مسافران باقی مانده اما ایکاش مسوولان ذیربط عمق فاجعه را دریابند و اندکی به تظلم خواهی مادر و پدری که با شوق فرزند خود را بدرقه کرده اند و حال جنازه او را تحویل می گیرند توجه کنند.

امید که در صحنه روزگار، همه بازیگر میدان باشیم...

از: فاطمه دهقان نیری