218635

وزیر اطلاعات و فرهنگ افغانستان: برگزاری چنین محافل شکوهمندی باعث تحکیم روابط دو ملت ایران و افغانستان می شود

عصر شعر «لاله های دشت برچی» به مناسبت گرامیداشت یاد شهدای دانش‌آموز مکتب سیدالشهدای کابل، به صورت مجازی برگزار شد. در این نشست وزیر اطلاعات و فرهنگ افغانستان از طریق ارتباط مجازی گفت: برگزاری چنین محافل شکوهمند فرهنگی باعث تحکیم روابط دو ملت می شود. ما خود را مدیون محبت شما می دانیم و دست شما را به گرمی می‌فشاریم.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور، به دنبال حادثه تلخ تروریستی اخیر در افغانستان که به شهادت تعداد بسیاری از دانش آموزان دختر مکتب سیدالشهدای کابل منجر شد، شاعرانی از ایران و افغانستان و پاکستان همزمان با هفتمین روز شهادت این دانش آموزان، در عصر شعر مجازی «لاله های دشت برچی» در سوگ لاله های پرپر مکتب سید الشهدا گرد هم آمدند.

در این عصر شعر که از ساعت ۱۶ امروز به صورت مجازی آغاز شده است، ضمن شعرخوانی شاعران حاضر، تعدادی از اعضای کودک و نوجوان عضو کتابخانه های عمومی نیز در سوگ خواهران شهیدشان به شعر خوانی می پردازند.

محمد طاهر زهیر، وزیر اطلاعات و فرهنگ افغانستان در ارتباطی ویدویی در این نشست، ضمن قدردانی و سپاسگزاری از مسئولان نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور برای برگزاری این نشست، طی سخنانی گفت: ملت شریف افغانستان روزها و روزگار سخت، دردناک و حزن انگیزی را می گذراند. شرایطی بی نهایت دشوار. ما با یک دشمن جنایتکار و دست های پیدا و پنهانی رو به رو هستیم که با هستی و حیات ما بازی می‌کند. ما با دشمن بی رحمی مواجه هستیم که ذره‌ای رحم و شفقت نمی شناسد. 
وی با اشاره به گذشت یک هفته از حادثه خونین مدرسه سیدالشهدا در دشت برچین افزود: در این حادثه بیشتر از ۲۵۰ نفر شهید و مجروح شدند. تصور کنید که دشمنان افغانستان و این ملت چقدر قساوت بکار بردند؛ به طوری که علاوه بر بمبی که در جلوی مدرسه منفجر کردند، در چهار طرف مدرسه مین گذاری کردند تا به هر طرفی که این معصومان بی پناه رو آوردند، از همان جهت بمبی منفجر شد و صدای انفجاری شنیده شد. تصور کنید در یک لاله زار، یک غول بیابانی وارد این لاله زار شود و با بی رحمی تمام همه را با خاک یکسان کند. طفلکان معصوم و بی پناهی که به کام مرگ فرستاده شدند مانند همان لاله های همان دشت بودند که توسط دشمنان افغانستان از زمین چیده و راهی دیار مرگ و نیستی شدند. حادثه ای بی نهایت دردناک و حزن انگیز که تصورش هم تا حدی ناممکن است.
وزیر اطلاعات و فرهنگ افغانستان با تقدیر از پیام‌های ارسال شده و اقدامات صورت گرفته از سوی جمهوری اسلامی ایران در پی این حادثه گفت: از اینکه این حادثه موجب همبستگی ملت‌ها، موجب بیداری وجدان‌ها و ایجاد یک فضای عاطفی و همبستگی و اتحاد شد دلگرم هستیم و از همه کسانی که در این مسیر گام برداشتند تشکر می کنیم، به خصوص از مردم شرف جمهوری اسلامی ایران، فرهنگیان و مسئولانی که مسئولانه و انسان دوستانه به ما دلداری دادند. 
وی یادآور شد: ما هرگز فراموش نمی کنیم که برج میدان آزادی تهران را با پرچم افغانستان مزین کردید و در فراز این برج و بالای پرچم افغانستان نوشته شد « ِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» که این نشانی از همدردی ملت ایران با افغانستان بود هرگز فراموش نمی کنیم و این اقدامات را به دیده قدر و احترام می‌بینیم. همچنین محفلی که امروز برگزار شده است گام نیکویی است که نشان دیگری از توجه و همسویی ملت ایران با افغانستان است.
محمد طاهر زهیر در بخش دیگری از سخنان خود گفت: افغانستان با دشمنان بی رحمی مواجه است. مردم این کشور با یک جنگ تحمیلی مواجه هستند که این جنگ علاوه بر مقاومت و ایستادگی مردم قهرمان افغانستان، مستلزم یاری و همراهی همسایگان این کشور است. این افراط گرایی مرز نمی شناسد چنانچه در روز گذشته نیز یکی از عالمان برجسته و معتدل و دارای اصول اعتدال اسلامی بود، قربانی ترور شد و در بمب گذاری یک مسجد به شهادت رسید. در افغانستان افراط‌گرایی، ترور و ایجاد وحشت، شیعه و سنی این فرقه و آن فرقه نمی شناسد شناسد و هرکس که در مقابل آنها بایستد قربانی خواهد شد.

وزیر طلاعات و فرهنگ افغانستان تأکید کرد: بدون شک مقاومت و ایستادگی مردم افغانستان شرط اصلی پیروزی در این مصاف و نبرد نابرابر است، اما همسویی شما، همسویی و همفکری شما نه تنها بی تاثیر نیست بلکه یکی از شرایط پیروزی در این مصاف و رزمگاه است. ما همکاری شما را یک ضرورت و البته به دیده احترام می‌بینیم. به خصوص همکاری‌های فرهنگی با کشور دوست جمهوری اسلامی ایران.
وی افزود: وزارت اطلاعات و فرهنگ از هر نوع همکاری و همسویی فرهنگی تعامل و تعالی فرهنگی و داد و ستد فرهنگی استقبال می کند. ما تحکیم روابط ملت‌ها را بر پایه فرهنگ بسیار مهم و ضروری می دانیم. دیدگاه مسئولان و رئیس جمهور افغانستان هم همین است و از روابط فرهنگی فوق العاده استقبال می کنیم و برگزاری این محفل ادبی را گامی نیکو در این زمینه می دانیم و امیدواریم این روابط بیش از پیش گسترش و توسعه پیدا کند. ما در این راستا آماده هستم و از هرنوع همکاری فرهنگی استقبال می‌کنیم.
محمد طاهر زهیر، وزیر اطلاعات و فرهنگ افغانستان با تقدیر از همه دست اندرکاران برگزاری این محفل گفت: از دکتر شیراحمد سعید که در ایران مشغول تحصیل هستند و سفیر ایران در افغانستان که باعث هماهنگی برای حضور من در این محفل شدند تشکر می‌کنم؛ از همه شاعران گرانقدر ایران و افغانستان که شعرهای خود را در این محفل تقدیم می‌کنند قدردانی می کنم و امیدوار هستیم که این همسویی ها و همدردی و برگزاری چنین محافل شکوهمند فرهنگی باعث تحکیم روابط دو ملت شود ما خود را مدیون محبت شما می دانیم و دست شما را به گرمی می‌فشاریم.

 


محافل ادبی می توانند مقدمه ای برای ارتباط بیشتر میان دو کشور ایران و افغانستان باشند

در ابتدای این مراسم نیز مهدی رمضانی معاون توسعه کتابخانه‌ها و ترویج کتابخوانی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور طی سخنانی گفت: بنده موظف هستم که سلام و احترام دبیرکل محترم نهاد را به همه عزیزان ابلاغ کنم و تشکر کنم از حضور گرم شما در این جلسه. تاسف خودمان را برای اتفاق تلخی که برای فرزندان مان در مدرسه سید الشهدا در کشور افغانستان رخ داد ابراز و همدردی خودمان را با مردم افغانستان اعلام می‌داریم. 
رمضانی تأکید کرد: ما تفاوتی میان دو ملت برادر ایران و افغانستان نمی بینیم و در خدماتی که در کتابخانه های عمومی تعریف و برنامه‌ریزی می‌کنیم، برنامه‌هایی ویژه عزیزان و هموطنان افغانستانی ما که توفیق داریم در ایران در خدمت آنها هستیم، تدارک دیده شده که ان‌شاءلله تسهیل و روان‌سازی برای خدمات کتابخانه‌ها و برنامه‌هایی که با موضوع اشتراکات این دو ملت برگزار شده با شدت بیشتری ادامه خواهد داشت.
معاون توسعه کتابخانه‌ها و ترویج کتابخوانی نهاد ادامه داد: ان‌شاءلله این برنامه و سایر برنامه‌های از این دست، مقدمه ای باشد برای ارتباط تنگاتنک و بیشتر میان دو کشور. نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور آماده همکاری و میزبانی از این برنامه‌های مشترک خواهد بود.

 


همچنین در ادامه افشین علا ضمن بیان نکاتی در خصوص حادثه تلخ شهادت دانش آموزان دختر مکتب سیدالشهدای کابل پرداخت و به شعرخوانی پرداخت.

بیا ملا محمد جان به کابل
به سیل لاله و نسرین و سنبل

"مزار" اینجاست این اقلیم خون بار
بیا کابل برای سیر گلزار

ببین یک سو گلی افتاده بر خاک
گلی آن سو گریبان می کند چاک

بیا چون من ببین با دیده ی تر
چه گلهایی که ظالم کرد پرپر

ببین بس پشته ها از کشته اینجاست
بسی دختر به خون آغشته اینجاست

بسی بلبل بسی کفتر به خون خفت
بسی آهو بسی دختر به خون خفت

بیا در سوگ طفلم یاری ام ده
در اندوه گلم دلداری ام ده

گلم می آمد از مکتب، پیاده
خرامان مثل کبکی روی جاده

می آمد خانه تا رویش ببوسم
دو چشم و طاق ابرویش ببوسم

ولی کشتند گرگان، طفلکم را
دریدند آن غزال کوچکم را...

***

کجا رفتی گلم؟ درمان دردم!
کجا باید به دنبالت بگردم؟

عزیزم! ساق همچون کوکبت کو؟
مداد نازک مشق شبت کو؟

چه شد آن بازوان نازنینت؟
کجا افتاده دست مرمرینت؟

چرا دختر! النگویت شکسته؟
چرا خون روی کیفت نقش بسته؟

فدای کفش های پاره ی تو
فدای سرخی رخساره ی تو

فدای آن لبان روزه دارت
فدای نرگس مست خمارت

گل من! تشنه بودی آخرین بار
بیا بابا که آمد وقت افطار

کجا افتاده ای؟ جانم فدایت
بیا در خانه، اینجا نیست جایت

ندارم تاب جای خالی ات را
بیا باید ببافی قالی ات را

شدی صدپاره، چون آیم به سویت؟
سرت کو؟ تا ببوسم من گلویت

جدا شد دستَکت بابا بمیرد!
چه دستی بعد از این دستم بگیرد؟

جدا شد پایَکت نیلوفر من
چه سان لِی لِی کنی پس دختر من؟

دگر عطرت نمی پیچد به خانه
مگر از تار گیسویت ز شانه...

***

چه بی رحمی چه خونخواری تو ای خصم
نه دین داری نه آئین داری ای خصم

بگو از طفل معصومم چه دیدی؟
که همچون گرگ، جسمش را دریدی

چه زاری ها از این بیداد کردم
علی شیر خدا را یاد کردم

علی شیر خدا صبرم بیاموز
 تو مرهم نه بر این زخم جگرسوز

علی شیر خدا ای شاه مردان
بلا از خطه ی کابل بگردان...
 

 


در این مراسم محمد کاظم کاظمی در ارتباطی مجازی شعری به مناسبت شهادت دختران مدرسه سید الشهدای دشت برچی خواند.

حلق سرود پاره، لب های خنده در گور
تنبور و نی در آتش، چنگ و سَرَنده* در گور

این شهر بی تنفس لَت خورده ی چه قومی است؟
یک سو ستاره زخمی، یک سو پرنده در گور

دیگر کجا توان بود، وقتی که می خرامد
مار گزنده بر خاک، مور خورنده در گور

گفتی که جهل جانکاه پوسیده ی قرون شد
بوجهل و بولهب ها گشتند گَنده** در گور

اینک ببین هُبل را، بُت های کور و شَل را
مردان تیغ بر کف، زن های زنده در گور

جبریل اگر بیاید از آسمان هفتم
می افکنندش این قوم، با بالِ کنده در گور

 


شعر خوانی محمد مهدی عبداللهی بخش دیگری از این نشست بود

بهار با غزلی سرخ پشت پرچین است
بخوان که داغ شقایق همیشه سنگین است

نگاه خیره تزویر چون شقاوت شب-
به دشت برچیِ آلاله های رنگین است 

مگر نه اینکه خزان تیغ بر بهار کشید
بهار را چه کند آن دلی که خونین است؟

کدام غصه پدر را به سوگ سرخ نشاند؟!
کدام قصه، بگو شرح ماجرا این است!

به دست خاک سپرد آن همه شقایق را
کجاست جان پدر؟ آه دست گلچین است!

کنار ماهِ خدا، ماه خویش را بخشید
به دست بی رمقش ربّنای آمین است

زبان گرفته پدر رو به ماه کابلی اش
مسیر سرخ شهادت چقدر شیرین است!

قسم به منتقم خون این کبوترها  
نگاه زخمی کابل سوی فلسطین است


سید ضیاء قاسمی نیز در این نشست در ارتباطی مجازی به شعر خوانی پرداخت.

گاهی پدر شدیم و پسر را گریستیم
گاهی پسر شدیم و پدر را گریستیم

هر روز و شب، درست چهل سال می‌شود
ساعات تلخ پخش خبر را گریستیم

هر دم به خون خویش فتادیم و ساختیم
هی قبر تازه کوه و کمر را، گریستیم

مادر شدیم و از پس هر زخم انفجار
هی چشم‌های مانده به در را گریستیم

در خون نشست روسری دختران‌مان
رخساره‌گان قرص قمر را گریستیم

بعد از تو روزگار همانی که بود، ماند
هر سال ما قضا و قدر را گریستیم

بعد از تو نیز مثل خودت عاصی عزیز!
«شب را گریستیم، سحر را گریستیم»


سید عبدالله حسینی از شاعران پاکستانی نیز در این نشست شعری در سوگ این حادثه خواند

از زخمِ تنت آتشی افتاده به جان‌ها
بند آمده از شدتِ دردِ تو زبان‌ها

غم بود و الم بود و جفا بود و ستم بود
ما هرچه شنیدیم از این‌ها و از آن‌ها

در مدرسه این‌بار سرِ درسِ ریاضی
غلتیده به خون بود عددها به توان‌ها

قرمز شده دیوار و درِ مسجدِ این شهر
خون می‌چکد از حنجره‌ سبزِ اذان‌ها

بر بامِ فلک نیست مگر طائرِ فریاد
از خاک نخیزد مگر آواز فغان‌ها

پرسید که این شهر که گفتید، کجا هست؟
جایی که به پیری نرسیدند جوان‌ها


الهام سادات حسینی از شاعران نوجوان پاکستان نیز در ارتباطی مجازی به شعرخوانی پرداخت

کتاب و دفتر و خون 
کتاب‌های جغرافی
این همه خون و ناله
دیگه بسه و کافی
.
فرشته‌ها می‌خوان که
خونه برن، بخندن
دستیارِ مادر باشن 
دورِ مادر بگردن
.
ولی دشمنِ ظالم
خط زده رو رویاشون
رویای شادی‌آور
تبدیل شد به دشتِ خون
 


عاطفه جوشقانیان شاعر دیگری بود که در سوگ این حادثه به شعرخوانی پرداخت

 

فرو می ریزد آخر اقتدار سست آهک ها

به دام تورها می افتد آری برق پولک ها

خدایا سکه سکه پر شده جیب جهان از فقر
ببین لبخندها ماسیده بر لب های قلک ها

میان پیچ و خم ها گم نباید کرد مقصد را
که گل ها رو به خورشیدند حتی بین پیچک ها

نمی ترسیم از تهدید قدرت های پوشالی
عقابان را هراسی نیست از اخم مترسک ها

دلم قرص است و راهم روشن، این ماهی که ما داریم
رهایی می دهد ما را از این شب ها و این شک ها

مبارک باد روزی که جهان از شوق می گرید
همان روزی که نازل شد به شوق آن تبارک ها
 


سید حکیم بینش از شاعران دیگری بود که سوگ سرودی در غم این حادثه خواند.

چشمش به در که گلپری‌اش‌ را بغل کند
با اشتیاق دلبری‌اش را بغل کند

با موج اضطراب تکان خورد و بعد رفت
در کوچه مهر مادری‌اش را بغل کند

این‌بار زنگ آخر مکتب غریب بود
می‌خواست سوز آخری‌اش را بغل کند

مادر رسیده بود ولی میوه‌ی دلش
می‌رفت سهم نوبری‌اش را بغل کند

مادر رسیده بود ولی قطعه پاره‌ها
هی می‌دوید دیگری‌اش را بغل کند

هر یک درخت و جوی خیابان دویده بود
کیف و کتاب و روسری اش را بغل کند

«مادر بلند شو» نتوانست دخترش
اینبار حرف مادری‌اش را بغل کند

دریای سرخ پر تپش و پر تلاطم است
در بستری شناوری‌اش را بغل کند

یک میز و یک دقیقه سکوت و فقط همین
دنیا نشسته داوری‌اش را بغل کند


سید ابوالفضل مبارز نیز از دیگر شاعرانی بود که طی ارتباطی مجازی از مشهد به شعرخوانی پرداخت

خسته ی روزگار نا آرام ، من همانم که جان نمیخواهد
کشتنم انتخاب سختی نیست ، زدنم امتحان نمیخواهد

لبی از خون حنجرم تر کن ، تا کمی تازه تر شود نفست
بعد بنشین و قصه کن با من ، گرچه این آسمان نمی خواهد 

قصه کن از تحمل وطنم ، ،از لب بی تمایل وطنم
آخرین شاخه ی گل وطنم  وطنی که جوان نمی خواهد

وطن من کجای دنیایی؟! همه با شعر متحد شده اند!
واقعا بعد از این چه باید کرد؟! در دهاتی که خان نمیخواهد

در دهاتی که دیگر از امروز،سر تعظیمش از تن افتاده
در دلش شوق زندگی دارد! ، نان بماند ! دهان نمیخواهد!

کشورم از شکستن عاصی باش حرف خود را بزن ولو با سنگ
مطمئن باش بعد از این احدی ، شهر بی قهرمان نمیخواهد!!!

ما اگر چه که سوگوار خودیم!   داغداریم و بی قرار خودیم !
خودمان عاقلیم و می فهمیم ،بعد از این دیگران نمیخواهد...
 


سورنا جوکار هم در ادامه شعری در سوگ این حادثه غمبار خواند.

 

کابل به یادآور شکوهِ باستانت را
از خواب برخیزان یلان قهرمانت را

تا کی مدارا می‌کنی با دشمنان در گود
بر خاک مالیدند پشت پهلوانت را

عمری‌ست می‌گرییم و دیگر اشک مرهم نیست
داغ دل هَزّاره‌های مهربانت را 

در فکر رختِ بختشان بودی، ولی افسوس
با خون حنا بستند دست دخترانت را

جان را فدا کردی برای دوستانی که
با دشمنی بر لب رسانیدند جانت را

هرچند کامت تلخ ایام است، می‌دانم
شیرین به پایان می‌رسانی داستانت را