زنان در زندان برای خلاص شدن از ثانیههای عذابآور زمان کار میکنند؛ کار در کارگاهها هم زنان را سرگرم میکند و هم منبع درآمدی است برای آنان که سرپرست خانوار هستند، اما زمان در زندان زنان آنقدر کُند و آهسته میگذرد که کار از چوب خطهای روی دیوار هم گذشته به ویژه اگر همه فکر و ذکرت، بچههایت در بیرون زندان باشد. عدهای از زنان سال هاست که فرزندانشان را ندیدهاند. به گزارش ایلنا، ندامتگاه شهرری معروف به زندان قرچک ورامین مخصوص نگهداری زنان است. در حقیقت اینجا هم زندان هست و هم نیست. در زندان زنان اکثر کارها حتی آشپزی توسط زنان انجام میشود، حتی اخیرا مدیریت آن را یک زن برعهده گرفته است. این زندان اگرچه مانند همه زندانها اندرزگاههای مختلف، زندانبان، مددکار، روانشناس، دیوارهای بلند و روزهای دلتنگی دارد، اما یک تفاوت نیز دارد و آن بچههایی است که در کنار مادرشان هستند. این کودکان که کمتر از دو سال سن دارند، در کنار مادرانشان حضور دارند و در طی روز در مهدکودک زندان
زیرنظر کارشناسان و مربیان بهزیستی نگهداری میشوند. اندرزگاه نگهداری مادران این کودکان نیز از دیگر اندرزگاهها جداست و زنانی که کودک خردسال داشته و یا باردار هستند، در سالن بهشت نگهداری میشوند.
در حال حاضر نیز با توجه به شرایط کرونا مددجویانی که تازه وارد هستند، در ابتدای ورود تب و میزان اکسیژن خون آنها سنجیده و سپس شرح حالی از آنها گرفته میشود، این زنان پس از دریافت بسته بهداشتی در بدو ورود ۴ روز در قرنطینه اول و پس از آن ۴ روز در قرنطینه دوم و سپس به مدت ۴ روز در قرنطینه سوم نگهداری میشوند و دو روز مدت زمان آخرین قرنطینه است. پس از پایان قرنطینه توسط پزشک معاینه شده و چنانچه مشکل خاصی نداشته باشند به اندرزگاه هدایت میشوند. اگر کسی مشکوک یا مبتلا به کرونا شود، علاوه بر اینکه آن فرد در محل جداگانهای در بیمارستان یا محیط قرنطینه نگهداری میشود، دیگر همبندان نیز در سالن مجزا نگهداری میشوند تا دیگر مددجویان نیز مبتلا نشوند. اما زنان در زندان برای خلاص شدن از ثانیههای عذابآور زمان کار میکنند؛ کار در کارگاهها هم زنان را سرگرم میکند و هم منبع درآمدی است برای آنان که سرپرست خانوار هستند. کارگاههای قالیبافی، سفالگری، نقاشی، تذهیب، خیاطی، آرایشگری و عروسکسازی، کامپیوتر و تایپ در طبقه بالای سوله زندان است و زنانی که در کارگاهها کار میکنند، از ساعت هشت صبح تا پنج عصر در کارگاه هستند و دوباره به سالنهایشان بازمیگردند. کلاسهای کارگاههای هنری با پارتیشن از هم جدا شدهاند و در هر کلاس یک مربی مشغول آموزش به چند زندانی است و از روی الگوهای نقاشی و خطاطی و… مشغول کار هستند. اما زمان در زندان زنان آنقدر کُند و آهسته میگذرد که کار از چوب خطهای روی دیوار هم گذشته، به ویژه اگر همه فکر و ذکرت، بچههایت در بیرون زندان باشد. عدهای از زنان سالهاست که فرزندانشان را ندیدهاند، روایتی از زندگی چند زندانی این زندان را در زیر میخوانید؛ مریمجرم: تحصیل مال غیر، حکم: ۲۰ سال حبس
۳۰ میلیارد تومان بدهی و ۱۸۰ شاکی خصوصی دارم
در کارگاه مشغول کار بود و همانطور که با دقت اره مویی را بر روی خطهای کشیده شده بر چوب حرکت میداد از گذشتهاش میگوید، از روزهای پیش از حبس و ادامه میدهد: «با اینکه دیپلم بینالمللی خیاطی داشتم، تحصیلاتم را در زمینه مدیریت ادامه دادم و به کارهای بازرگانی به شدت علاقه داشتم. در کار واردات و صادرات بودم و شرکت بازرگانی داشتم و در زمینه واردات ماشین مشغول به کار بودم.» مریم خاطرنشان میکند: «از مردم پول میگرفتم و برایشان خودروی خارجی وارد میکردم، اما نمیدانم چه شد که به یکباره همه چیز بهم ریخت و با نوساناتی که در بازار ارز ایجاد شد، من هم با مشکل مواجه شدم. در حال حاضر ۳۰ میلیارد تومان بدهی و ۱۸۰ شاکی خصوصی دارم.» مریم که دو پسر ۱۳ و ۲۳ ساله دارد با نوساناتی که در بازار ایجاد شده، نتوانسته بدهیهایش را پرداخت کند و ۵ سال از حضورش در زندان میگذشت. وی در پاسخ به این سوال که چندسال برایش بریدهاند، با لبخند تلخی میگوید: «حالا حالاها اینجا هستم.» میتراجرم: حمل مواد مخدر، حکم: ۲۵ سال حبس و پرداخت ۱۰۰ میلیون تومان
در حال جا بهجا کردن ۲۰۰ گرم شیشه دستگیر شدم
با ابروهایی تاتو کرده و لباسهای مرتب در کارگاه زندان مشغول به کار بود، میگوید کارمند وزارت خارجه بوده که پس از آشنایی با یک آقای جوان به پیشنهاد او برای کسب درآمد بیشتر اقدام به جابجایی مواد مخدر میکند و به همین جرم نیز دستگیر میشود، وی ادامه میدهد: «در سال ۸۱ با مرد جوانی دوست شدم و میدانستم که در کار خرید و فروش شیشه است و وضع مالی بسیار خوبی داشت.» میترا تصریح میکند: «طمع باعث شد که من هم به پیشنهاد او برای جابجایی مواد پاسخ مثبت بدهم و برایش مقداری مواد مخدر شیشه را به مقصد شهرهای شمالی جابجا کنم. قرار بود ۲۰۰ گرم شیشه را با خودم ببرم که در همان بار اول دستگیر شدم.» وی خاطرنشان میکند: «در حال حاضر ۹ سال است که در زندان هستم. قرار بود اعدام شوم که پس از تغییر قانون اعدام، مجازاتم به ۲۵ سال حبس و ۱۰۰ میلیون تومان جریمه تغییر کرد.» میترا که در رشته علوم سیاسی تحصیل کرده است، میگوید: «آن زمان فقط به درآمد بیشتر فکر میکردم، اما حالا که به گذشته و روزهایی که در اینجا بودم و آیندهای که باید در زندان بگذرانم، فکر میکنم، میبینم اصلا ارزش حتی یک ساعت را هم نداشته است. در روزهای اول زندان تحمل همه چیز برایم سخت بود، اما بعد کم کم عادت کردم و تصمیم گرفتم در این کارگاهها، کارهای هنری را یاد بگیرم و بعد هم مشغول شوم تا روزها برایم راحتتر سپری شود.»
صدیقهجرم: نگهداری مواد مخدر، حکم: ۲۵ سال حبس و پرداخت ۱۰۰ میلیون تومان
برای سلامتی بچهام حاضرم هر کاری کنم
چادر رنگیاش را به دور کمرش گره زده و پشت دار قالی نشسته و گره بر گره میزد تا روزهای زندان را سپری کند، روزهایی که ۸ سالش پشت این دار قالی گذشته بود. به جرم نگهداری از مواد مخدر در زندان است، پسرش بیمار بوده و برای درمان پسرش به تهران میآیند، میگوید: «۸ سال پیش هفتهای ۲۵۰ الی ۳۰۰ هزار تومان برای نگهداری مواد دریافت میکردم. شوهرم وارد کار خلاف شد و یک روز پلیس او را دستگیر و به مدت ۷ سال به زندان افتاد.» وی با بیان اینکه شوهرش دو سالی است که آزاد شده و با بچههایش زندگی میکند، ادامه میدهد: «کراک نگه میداشتم و هفتهای ۳۰۰ هزار تومان میگرفتم. یک روز هم پلیس به خانه ما آمد و از من ۱۴۰ گرم کراک گرفت. اول دادگاه برایم ابد بریدند و بعد حکمم شامل تخفیف شد و به ۲۵ سال زندان و پرداخت ۱۰۰ میلیون تومان تغییر کرد.» ۸ سال پیش به خاطر درمان چشمان پسرش به تهران میآید، اما هزینههای سنگین درمان و بیکاری باعث میشود، وارد کار مواد مخدر شود، اینها بخشی از صحبتهای صدیقه درباره گذشته است؛ گذشتهای که باعث شده ۸ سال از عمرش را در پشت میلههای زندان و جدا از فرزندانش باشد، وی ادامه میدهد: «دو پسر دارم و یک دختر. پسر بزرگم کارگر ساختمانی بود که در حین کار چشمانش آسیب دید، برای درمان او زمین و گوسفندانمان را فروختیم تا هزینه درمانش را بدهیم، دوبار هم عمل کردیم و پیوند زدیم، اما موفقیتآمیز نبود. این مددجوی زندان زنان در شهرری تصریح میکند: «برای ادامه درمان پسرم به تهران آمدیم و در میدان خراسان ساکن شدیم، شوهرم حتی سیگار هم نمیکشید، اما برای اینکه بتواند هزینه درمان را تامین کند به پیشنهاد برخی افراد که در همان محلهمان بودند، وارد کار خلاف شد و بعد هم به زندان افتاد. بعد هم من ادامه دادم و دستگیر شدم. وقتی که من به زندان افتادم به دلیل اینکه همسرم هم در زندان بود، فرزندانم به اسفراین نزد مادرم برگشتند. بعد از ۶ سال که شوهرم آزاد شد، به اسفراین رفت و در حال حاضر با فرزندانم زندگی میکند.» صدیقه میگوید: »من بخاطر بچهام این کار را کردم و دوباره بیرون هم که بروم برای سلامتی بچهام حاضرم هر کاری بکنم؛ حتی اگر لازم باشد ۲۰ سال حبس میکشم، اما برای بچهام هر کاری میکنم. میدانم کاری که کردم درست نبوده و سه الی چهار ماه هم بیشتر این کار را انجام ندادم و ۸ سال است که تاوان این کار را میدهم، اما برای بچهام کاری از دستم بر نمیآمد. از اینجا که بیرون بروم بچههایم من را نمیشناسند، در طول این ۸ سال هم چون تهران زندگی نمیکنند، فقط یکبار به دیدنم آمدند.»
«میترا»، «صدیقه» و صدها زن دیگری که در این زندان نگهداری میشوند، معلول جامعهای هستند که آسیبهای اجتماعی در آن بسیار است، اما این زنان همچنان زندگی می کنند، روز و شب زندگی اینجا در این سوله بزرگ با سالنهای متعدد جریان دارد.