کلماتم رادر جوی سحر میشویملحظههایم رادر روشنی بارانهاتا برای تو شعری بسرایم، روشنتا که بیدغدغه بیابهامسخنانم رادر حضور باداین سالک دشت و هامونبا تو بیپرده بگویمکه تو رادوست میدارم تا مرز جنونشفیعی کدکنی
Back to Top