از من غزلی مانده و از تو اثری نیست
در خانه ی تنهایی من، هیچ دری نیست
«لیلا » شدنم دستِ خودم بود عزیزم
جز من به خدا عاشقِ دیوانه تری نیست
بگذار و برو فکر نکن بی تو...عجیب است
در رفتنِ تو هیچ غم و دردسری نیست
من حبسِ خودم هستم و تردید ندارم
دور و برِ من جز «منِ تنها» خطری نیست
در هر غزلم عشق نشسته است کنارم
اما به خدا ذره ای از تو خبری نیست
لیلا احمدی