مجاورت جغرافیایی و فرهنگی و قرابت های زبانی و دینی ایران و افغانستان باعث شده تا فرهنگ و رسوم آنها به طرز شگفت آوری شبیه هم باشد.
خبرگزاری فارس؛ سعیده اسدیان: شاید کمتر دو کشوری همچون ایران و افغانستان دارای اشتراکات فرهنگی بی شمار با یکدیگر باشند، اشتراکاتی که نشانه های آن را در آیین و رسوم، صنایع دستی و میراث غذایی می بینیم.
تنها کشورهایی که تقویم تاریخ شان هجری شمسی است و مجاورت جغرافیایی و فرهنگی و قرابت های زبانی و دینی شان باعث شده تا فرهنگ و رسوم آنها به طرز شگفت آوری شبیه هم باشد.
به همین جهت با یکی از دختران افغانستانی ساکن در ایران که تلاش بی وقفه اش معرفی فرهنگ افغانستان است به گفت وگو نشستیم تا برایمان از آداب و رسوم، باورها، صنایع دستی و غنای فرهنگی این کشور بگوید.
در ادامه مشروح این گفت وگو را می خوانید.
فارس: لطفاً در ابتدا خودتان را به طور کامل معرفی کنید و بگویید چند سال است که در ایران زندگی می کنید؟
اکبری: بتول اکبری هستم، متولد سال 69 و فارغ التحصیل رشته هنر، در تهران به دنیا آمدم و همین جا هم بزرگ شدم و اولین سفرم به افغانستان زمانی بود که در مقطع سوم راهنمایی تحصیل می کردم.
در واقع من به واسطه پدرم با هنر آشنا شدم، چرا که ایشان رشته تحصیلی اش هنر و فارغ التحصیل گرافیک از دانشگاه تهران بود و در افغانستان هم نقاشی می خواند، به همین جهت هم من همیشه در فضایی زندگی کردم که با هنر و هنرمند در ارتباط بودم و همین موضوع من را به نقاشی علاقه مند کرد.
فارس: از اولین تجربه سفر به سرزمین مادری بگویید.
اکبری: همانطور که گفتم اولین سفر من به افغانستان زمانی بود که در مقطع سوم راهنمایی تحصیل میکردم، آن زمان درک زیادی از کشورم نداشتم اما نکته بسیار قابل توجه برایم این بود که هر فردی به نوعی با هنر در ارتباط بود و زنان افغانستان خیاطی را به شکلی عالی و ویژه بلد بودند.
در واقع در افغانستان این طور است که همه خانمها حتی قشر متمول و خان زاده باید تمام کارها به ویژه طبخ غذا را خودشان انجام دهند، نکته مهمتر این است که در افغانستان سواد جایگاه ویژهای دارد. یکی دیگر از ویژگی های دیگر مردم افغانستان هم خط خوشی است که دارند و من کمتر افغانستانی را سراغ دارم که بدخط باشد.
فارس: با این سبقه هنری و سوادی که همه به دنبال آن بودند چرا افغانستان آنچنان که باید شناخته شده نیست؟ در واقع ما از یک پیشینه و اصالتی حرف میزنیم که کسی از آن اطلاعی ندارد.
اکبری: اگر اطلاعی در دست نیست چون خود مردم ایران به دنبال آن نبودهاند، چطور ما نسبت به فرهنگ فرانسه و آمریکا تحقیق میکنیم و خیلی از فرهنگهای اروپایی برایمان جالب است! فرهنگ افغانستان هم با تحقیق و کسب اطلاعات شناخته میشود، این مسیر برای افغانستان هم باز بود و از آنجا که اشتراکات فرهنگی زیادی با ایران داشتیم مردم به دنبال شناخت فرهنگ ایران بودند اما در ایران کسی تلاشی برای شناخت فرهنگ ما نکرد.
فارس: چقدر این موضوع ناشی از ضعف افغانستان در معرفی استعدادها، ظرفیت ها و هنرهای این کشور است؟
اکبری: در افغانستان جنگ بوده و من هیچ وقت از یک کشور جنگ زده توقعی ندارم، شما باید شرایط آن زمان را در نظر بگیرید اما من دلیل این اتفاق را در دوره پهلوی می دانم.
حتی در تاریخ هم داریم که رضا شاه هیچ علاقه ای نداشت که مردم از فرهنگ افغانستان چیزی بدانند، این در حالی است که مردم افغانستان به دلیل اشتراکات فرهنگی با ایران علاقه زیادی به شناخت این کشور داشتند اما رضا شاه طرز فکری را جا انداخت که نتیجه ای جز این نداشت.
البته در سال های اخیر این نگاه تا حدود زیادی تغییر پیدا کرده و مردم ایران شناخت بهتری نسبت به افغانستان و فرهنگ این کشور پیدا کرده اند.
فارس: در افغانستان هنرهای دستی زیادی وجود دارد که بیشتر توسط زنان این سرزمین خلق می شوند، کمی در مورد این هنرها توضیح دهید.
اکبری: شما در افغانستان در هر خانهای اثری از گلدوزی میبینید اما این هنر دیده نشده، حتی در خود ایران هم هنر گلدوزی مهجور مانده است.
در افغانستان رسم بر این است هر دختری که ازدواج میکند باید یک شلوار شبیه به شلوار کردیهای ایرانی اما جمع و جورتر که ما به آن تنبان میگوییم، بپوشد. این شلوار پارچهای لطیف و مرواریدی دارد و حتما باید به رنگ سفید باشد.
لبه پایینی تمام این شلوارها کار شده و ما کابلیها به آن «دان پاچه» یا همان پایین پاچه میگوییم که پیش از تبدیل شدن به شلوار روی آن گلدوزیهای ظرفیت و کوچک میشود، البته این گلدوزیها در شهرستانها کمی بزرگتر و رنگیتر است.
پاچه این شلوارها مدلهای مختلفی همچون هزارگی یا افغان دارد اما در کابل با توجه به تلفیق فضای سنتی و مدرنیته تمام کارهای هنری ظریفتر انجام میشود.
یک فرهنگ خوبی که هنوز در افغانستان به جا مانده، دوختن لباس است. یعنی مردم هنوز لباسهایشان را به خیاطی میدهند و در هر خانهای یک خیاط وجود دارد و اگر کسی وضع مالی خوبی نداشته باشد، باز هم لباس آماده نمیخرد، بلکه خودش لباسش را میدوزد.
البته این فرهنگ زمانی در افغانستان کمتر شد که عدهای به ایران مهاجرت کردند اما خود من به یاد ندارم که لباسی را آماده خریده باشم.
گلیم و نمد هم از دیگر صنایع دستی افغانستان است که به ویژه در بامیان بیشتر به چشم میخورد، ما در افغانستان از پشم شتر در تهیه پَتکَی (پتو افغانستانی) و پَکول (کلاه افغانستانی) استفاده میکنیم اما میتوانم بگویم اصلیترین صنایع دستی افغانستان کارهای گلدوزی آن است، چون حتی در پتوها هم ما گلدوزیهای ظریفی انجام میدهیم.
یکی دیگر از صنایع دستی ما کارهای نقره است. نقره در افغانستان رواج خیلی زیادی دارد و خانمهای هزاره یا بلوچ ما بیشتر از نقره به عنوان زیورآلات استفاده میکنند، اما خانمهای کابل نقره را به صورت کاربردی در وسایل خانه مورد استفاده قرار میدهند و زیورآلات اصلیشان طلا، جواهر، فیروز، لعل بدخشان و لاجورد است.
همچنین در افغانستان جایی به نام «استالِف» داریم که در واقع یکی از شهرستانهای این کشور محسوب میشود و مثل همدان در ایران، مرکز سفال است.
خیلیها این روزها به نسبت به بُرقع واکنش نشان میدهند و میگویند برقع طالبانی، در حالی که بُرقع جزو صنایع دستی افغانستان محسوب میشود که خیلی هنرمندانه روی آن کار میکنند، حتی چین برقع تماماً کار دست است و رنگهایی که برای آن استفاده میشود در قندهار، کابل یا هزاره متفاوت است.
فارس: پوشش مهمانان در مراسم عزاداری چگونه است؟
اکبری: زنان عزادار روسری مشکی میپوشند و سایر عزاداران صرفاً رنگهای قهوهای تیره، سورمهای تیره یا سبز تیره استفاده میکنند. ما یک روسری به نام «گاچ» داریم که از جنس حریر است و دور تا دور آن باید با دست یک حاشیه باریک دوخته شود، البته امروزه برخی از نوارهای کارشده هم استفاده میکنند.
در مراسم عزا، صاحب عزا روی صندلی و بقیه روی زمین مینشینند، اگر هم صندلی نبود کسانی که صاحب عزا هستند، باید یک پارچه سفید روی پایشان بیندازند و صاحب عزای اصلی که مثلاً همسرش فوت کرده، یک روسی مشکی به سر کند و مابقی همه با روسری سفید بنشینند.
این روسی گاچ برای پیرزنها یا زنان 50 سال به بالا واجب است اما جوانترها شکل سه گوش آن با رنگ بندیهای شادتر را استفاده میکنند.
فارس: افغانستان همیشه با سفره های رنگین شناخته شده و بدون شک این امر ریشه در فرهنگ پذیرایی و میراث غذایی در این کشور دارد، کمی در این زمینه توضیح دهید.
اکبری: حقیقت این است که در افغانستان برای پذیرایی از مهمان هزینه زیادی می شود، مثلاً ما در افغانستان کنار چای، چیزی به نام «گُر» داریم که از نیشکر تهیه می شود و تقریباً حکم نبات ایرانیها را دارد اما آجیل پای ثابت چای افغانستان است.
ما به هیچ عنوان از قند در کنار چای استفاده نمیکنیم و اگر شما در خانه یک افغانستانی در کنار چای قند دیدید مطمئن باشید که او یک مهاجر به ایران بوده است، آجیل خشک هم که ما به آن مِیوه خشک میگوییم شامل کشمش، بادام و توت خشک میشود.
گوشت گوسفندی پای ثابت اکثر غذاهای افغانستانی است و در سبد غذایی این کشور جایگاه ویژه ای دارد، توجه به طعم ها و جزئیات غذا در افغانستان بسیار مهم است، مثلاً در طبخ قابلی پلو همه مخلفات غذا باید ظرافت ویژه ای داشته باشد و غذا به شکیل ترین حالت ممکن سرو شود.
فرهنگ طبخ ماهی هم در افغانستان بسیار رایج است، کسی در افغانستان ماهی را به صورت خام تهیه نمی کند بلکه باید آن را به صورت پخته شده از بیرون خریداری کند، به همین خاطر هم شما در بازار و خیابان های افغانستان ماهی پخته با «جِلَبی» (زولبیا) زیاد می بینید.
در افغانستان برعکس ایران شب اعیادی همچون فطر، قربان و غدیر حتماً باید در سفره مان سبزی پلو ماهی داشته باشیم، غذایی که ایرانی ها معمولاً شب عید نوروز تهیه می کنند، به جای آن در شب عید نوروز سبزی چَلَو با مرغ سفیدی که به نیت سالی سفید سربریده ایم، طبخ می کنیم.
فارس: آیین های نوروزی در افغانستان چه تفاوتی با ایران دارد؟
اکبری: در ایام نوروز ما برعکس ایرانیها که هفت سین دارند فرهنگ هفت مِیوه را داریم، به این صورت که سه نوع کشمش را به همراه سنجد، بادام، پسته و گردو از یک شب قبل در آب خیس میکنیم و بعد باید پوست آنها را بگیریم.
آب کشمشها را جدا و با کمی عرق بهارنارنج مخلوط می کنیم تا با آن به عنوان یک نوشیدنی اصیل از مهمان ها پذیرایی کنیم، سایر آجیلها را با غولینگ (یک نوع قیسی) مخلوط میکنیم و به عنوان پذیرایی جلوی مهمان میگذاریم، البته در کنار این هفت میوه آجیل خشک هم همیشه وجود دارد.
شیرینیهای عید ما هم اسامی مختلفی دارد، همچون روت که نوعی کیک ساده است با رویه سیاهدانه و خشخاش است یا شیرینی آبدندان است که به شیرینی نخودچی ایرانی شباهت زیادی دارد و پایه آن را آرد و روغن و شیر تشکیل میدهد.
یکی دیگر از شیرینیهای ما «بُسراق» است که به آن «خجور» هم میگویند و من شنیدهام که در یکی از شهرستانهای ایران یک نوع شیرینی با همین پایه اما به نام «بُرساق» وجود دارد. کلوچه نمکی ما هم شهرت زیادی دارد که ما قزلباشها آن را در کنار قیماق چای که چای مخصوص قزلباش است سرو میکنیم، از یک روز قبل از نوروز هم نذر سمنک (سمنو) داریم.
در روز اول نوروز جشن مِیله گل سرخ را در مزار شریف وهم زمان با بازشدن گل های لاله وحشی برگزار میکنیم که 40 روز ادامه دارد، میله گل سرخ یک علم است که ما آن را به نام حضرت علی(ع) بلند میکنیم.
به این مراسم ژنده یا جهنده بالا هم میگویند، اگر میله یا همان علم مستقیم و صاف بلند شود، به این معنی است که سال خوبی خواهیم داشت و اگر به سختی بالا رود یعنی سال سختی را پیش رو داریم. این جشن آنقدر مهم است که مردم در کابل و مزارشریف از کوهها و درختها بالا میروند تا مراسم را ببینند.