هشتم اردیبهشت زادروز زنی است که ادبیات در از حصار مردانگی رهاند تا بانوان فرهیخته این سرزمین نیز بر لوح افتخارآفرینی عرصه ادبیات نقشی ماندگار ثبت کنند.

زن و زنانگی در طول تاریخ به قلم مردان، ترسیم و همواره از دیدگاهی مردانه به جامعه­ شناسانده می شد. پس از اینکه زنان خود قلم به دست گرفتند، تفاوت‌ها و واقعیت‌های زیادی از هویت زنانه مطرح شد که پیش از آن کمتر مورد توجه بود. سیمین دانشور یکی از اولین نویسندگان زن ایرانی است، که در نگاشتن هویت و ذهینت زنانه سهم به‌سزایی داشته است.

دانشور از شناخته شده ترین و تاثیرگذارترین نویسندگان معاصر است که می توان او را به جهت آغازگر داستان نویسی حرفه ای «مادر داستان نویسی ایران» لقب داد.

سیمین دانشور در هشتم اردیبهشت ۱۳۰۰ در شیراز به دنیا آمد. پدرش دکتر محمدعلی دانشور (احیاءالسلطنه) همان کسی است که سیمین دانشور در رمان سووشون از او به نام دکتر عبدالله خان یاد می‌کند؛ احیاءالسلطنه مردی با فرهنگ و ادب بود و عضو گروه حافظیون که شب‌های جمعه بر سر مزار حافظ جمع می‌شدند و یاد حافظ را زنده می‌داشتند. مادر سیمین دانشور قمرالسلطنه حکمت نام داشت. بانوی شاعر و هنرمند که نقاشی را به فرزندانش می‌آموخت و مدتی هم مدیر هنرستان دخترانه هنرهای شیراز بود سیمین سه برادر و دو خواهر داشت و در خانواده‌ای اهل ذوق و هنر پرورش یافت.

سیمین از کودکی با ادبیات و هنر توسط مادر و پدرش آشنا شد و دوران ابتدایی و متوسط را در مدرسه انگلیسی «مهرآئین» به تحصیل پرداخت و در امتحانات نهایی شاگرد اول سراسر کشور شد. سپس به تهران آمد و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به تحصیل مشغول شد و در مدرسه‌ای آمریکایی در تهران اقامت گزید.

پدر سیمین دانشور در سال ۱۳۲۰ زمانی که سیمین موفق به اخذ مدرک لیسانس شده بود، درگذشت و با وجود درآمد مکفی پدر و ثروت مادرش برای مدتی مجبور به کار کردن شد. از جمله کارهایی که سیمین دانشور به آن اشتغال داشت، معاونت اداره تبلیغات خارجی و همچنین نوشتن مقاله برای روزنامه ایران آن زمان با نام مستعار «شیرازی بی‌نام» بود و برای مدت کوتاهی نیز در رادیو تهران مشغول بود. او طی این مدت داستان های پراکنده ای می نوشت که بعدها به توصیه دوستانش به جمع کردن آنها مبادرت ورزید.

سیمین در سال ۱۳۲۷ توانست اولین مجموعه داستان‌های کوتاهش را با عنوان آتش خاموش منتشر کند که برخی از داستان‌های این مجموعه ۱۶ قسمتی، قبلا در روزنامه کیهان، مجله بانو و امید چاپ شده بود.
سیمین دانشور در واقع اولین زنی است که داستان نویس بودن را به صورت حرفه‌ای پیش گرفت. البته قبل از دانشور هم افرادی بودند، اما سیمین در دوره‌ای داستان‌نویسی را آغاز می‌کند که حضور زن به عنوان نویسنده خرق عادت بود؛ کاری را که فروغ فرخزاد در شعر انجام می‌دهد، دانشور در داستان ترسیم می‌کند.

 دانشور در آخر بهار سال ۱۳۲۷ پس از انتشار آتش خاموش در مسیر بازگشت از شیراز به تهران با جلال‌ آل‌احمد آشنا شد. این تاریخ نقطه عطفی در زندگی سیمین دانشور محسوب می‌شود؛ زیرا جلال ‌آل‌احمد نیز از نویسندگان بنام دوره بود که اولاً با بزرگان این عرصه آمد و شد دارد، ثانیاً ذاتاً نویسنده‌پرور است. در سال ۱۳۲۸ موفق به اخذ مدرک دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد و رساله زیبایی شناسی «علم الجمال و جمال» را که در رابطه با ادبیات قرن هفتم است، به رشته تحریر درآورد.

و در سال ۱۳۲۹ با جلال آل‌احمد ازدواج کرد. البته این ازدواج مخالفت‌هایی را از جانب خانواده جلال آل احمد به همراه داشت؛ پدر جلال در روز عقدکنان مراسم را ترک کرد و به قم بازگشت و تا ۱۰ سال بعد از آن، پای به خانه جلال نگذاشت. سیمین دانشور تا سال ۱۳۴۸ که جلال به طور ناگهانی در اسالم گیلان نقاب خاک بر چهره پوشید، با وی همراه بود.

در سال ۱۳۳۱ (۱۹۵۱ میلادی) دکتر سیمین دانشور با استفاده از بورس تحصیلی فولبریت به ایالات متحده آمریکا رفت و به مدت دو سال در رشته زیباشناسی در دانشگاه استنفورد مشغول به تحصیل شد و نزد والاس استنگر داستان‌نویسی و نزد فیل پریک نمایشنامه نویسی آموخت. در این مدت داستان‌های کوتاه دانشور به انگلیسی در مجله ادبی پاسیفیک اسیکتاتور و کتاب داستان‌های استنفورد به چاپ رسید. سیمین دانشور در آمریکا تکنیک، فضاسازی، مکان و محیط داستانی را آموخت و در واقع از مدرن‌ترین شیوه‌های روایی داستان آگاه شد. دانشور وقتی از آمریکا برگشت، شهری چون بهشت را نوشت که ده‌ها قدم از آثار قبلی‌اش جلوتر بود.

وی در آثار خود به مشکل هویت و جایگاه زن ایرانی در مرحله‌ای از تغییر و تحول اجتماعی می‌پردازد و تلاش زنان برای خودیابی را با انتقاد از جامعه‌ای ـ که دنیای زنان ناشناخته‌تر از دنیای مردان است ـ مورد بررسی قرار می‌دهد.

توجه به فرهنگ بومی ، سبک خاص دانشور

سیمین دانشور، نامی است که نه تنها در ایران، بلکه در بسیاری از کشورهای غربی شناخته شده است. او سال‌ها تجربۀ نویسندگی را پشت سر گذاشته و آثار گرانقدری در حوزه ادبیات داستانی خلق کرده و مراحل پیشرفت و پختگی را از مجموعه داستان آتش خاموش، شهری چون بهشت، رمان سووشون، مجموعه داستان به کی سلام کنم، از پرنده‌های مهاجر بپرس و رمان‌های جزیرۀ سرگردان و ساربان سرگردان، پله‌پله طی کرده و نامش تا دنیا باقی است، بر تارک رفیع و پرافتخار ادبیات داستانی ایران خواهد درخشید.

 سووشون بهترین نمونه برای توصیف محیط و فرهنگی است که سیمین دانشور را در چنبره خود گرفته بود. این اثر غمنامه‌ای حماسی در باب تاریخ است که بر شانه‌های زن سرزمین ما سنگینی می‌کند. وی در این اثر نه حمله می‌کند و نه اعتراض، بلکه با درک عمیقی که از جامعه خود دارد آنچه هست را نمایش می دهد.

زن جزیرۀ سرگردانی نیز همگام با تاریخ خود، حق اعتراض به فردگرایی و تعلق را به دست آورده است. زن داستان‌های دانشور به لایه‌های غیرمادی دنیا پناه می‌برد و در این فضا دیگر فریادزدن و تظلم‌خواهی ارزشی ندارد. او با نوعی پختگی درونی به ابعاد مختلف عمل و حرکات داستانی می‌نگرد. زنان دانشور مترادف با زندگی خود نویسنده و دیگرانند.

سیمین دانشور بر علوم مربوط به زمانش مسلط بود و اطلاعاتی وسیع درباره فلسفه، هنر، مسائل سیاسی و اجتماعی روز داشت. زندگی با شوهرش جلال آل احمد هم به او چیزهای زیادی آموخت و هم شخصیت این نویسنده سرشناس نتوانست چهره وی را زیر سایه خود ناپیدا کند.
دانشور نویسنده ای بود که از نظر سبک و شیوه نگارش علاقه ای به ادبیات انتزاعی نداشت. او در ارتباط با واقع گرایی و اثر مهم خود یعنی سووشون، می گوید: «من انتزاع را در ایران قبول نمی‌کنم. من که تنها برای نخبگان نمی‌نویسم، برای همه می‌نویسم. سووشون خیلی نثر ساده‌ای دارد اما هنوز بعد از ۳۶ سال از چاپ اول آن منتشر می‌شود و خوانده می‌شود و به راحتی به ۱۷ زبان ترجمه شده است، در ضمن این را هم بگویم من در خارج از ایران بسیار شناخته ‌شده‌تر هستم و تمام آثارم بارها به چند زبان ترجمه شده است. بنابراین وظیفه من به عنوان نویسنده ایرانی جذب توده مردم است و وقتی این مردم درک مناسبی پیدا کردند، می‌توانند به سراغ کارهای انتزاعی هم بروند.
از جمله آثار دانشور می توان به نگارش و ترجمه آثاری همچون آتش خاموش، سرباز شکلاتی برنارد شاو، باغ آلبالو و دشمنان از آنتوان چخوف،‌ بئاتریس از شنیتسلر، رمز موفق زیستن از دیل کارنگی، کمدی انسانی ویلیام سارویان، داغ ننگ از ناتانیل هارتون، شهری چون بهشت، سووشون، بنال وطن از آلن پیتون، به کی سلام کنم؟، غروب جلال، ماه عسل آفتابی، جزیره‌ سرگردانی، شناخت و تحسین هنر، از پرنده‌های مهاجر بپرس و ساربان سرگردان اشاره کرد.

این نویسنده در آثار خویش به فرهنگ بومی و زبان مادری توجه ویژه ای داشت و از آن به بهترین شکل برای اثرگذاری بر مخاطب بهره می جست و اینگونه استفاده از زبان عامیانه، نوعی ویژگی خاص در سبک دانشور شد.

دانشور در سال ۱۳۵۸ از دانشگاه تهران بازنشسته شد اما تا پایان عمر به کار نویسندگی ادامه داد. او تلاش می کرد در زندگی اش از سیاست دوری کند و بیشتر به کار حرفه ای می پرداخت.
سرانجام سیمین در ۱۸ اسفند ۱۳۹۰ خورشیدی پس از یک دوره بیماری آنفلوآنزا در ۹۰ سالگی درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.

غلامرضا امامی نویسنده و پیشکسوت کشور در یادداشتی در مورد سیمین نوشته است:

سیمینِ آلِ قلم

یاد بعضی نفرات

روشنم می‌دارد.
...
قوتم می‌بخشد،
راه می‌اندازد،
و اجاقِ کهنِ سردِ سرایم
گرم می‌آید از گرمیِ عالی‌دم‌شان.
نام بعضی نفرات
رزق روحم شده است.
وقت هر دل‌تنگی
سوی‌شان دارم دست
جرئتم می‌بخشد
روشنم می‌دارد.
نیما یوشیج

برای من «سیمین دانشور» همیشه اولین بود. این بخت بلند را داشتم که از نوجوانی به برکت جلال به خانه آنها بروم و بر خوان مهر و محبت آن‌دو بنشینم و بهره‌ها ببرم تا واپسین روزهای حیات سیمین.
سیمین اولین بود. شاگرد اول دبیرستان‌های سراسر کشور، نخستین بانوی داستان‌نویس ایرانی، نخستین بانوی دکترای ادبیات فارسی و نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران... اما در چهره مهربان او همیشه سه سیما برجسته بود. هرچند او را بیشتر با سووشون می‌شناسند اما از یاد نباید برد که در داستان‌های کوتاه هم وی سرآمد بود. این بخت را داشتم که قبل از انقلاب مجموعه داستان‌های کوتاه او با نام «شهری چون بهشت» با نقش زیبای هنرمند گرامی زنده‌یاد نفیسه ریاحی، همکارم در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و خویشاوند بانو سیمین را نشر دهم. با رخصتِ سیمین این کتاب را به ایتالیایی ترجمه کرده و امید دارم که چاپ شود. گذشته از آن سیمای دیگر سیمین، مترجمی تواناست که کتاب‎‌های بسیاری را از انگلیسی به فارسی برگرداند و هرکدام نمونه‌ای است یگانه؛ ازجمله کتاب «چهل طوطی» است، تنها کتاب مشترک ترجمه وی با جلال با طرح‌های ماندنی اردشیر محصص. سیمای سوم سیمین، سیمای استاد ممتاز دانشگاهی است. بانویی که سالیان فراوان در زمینه باستان‌شناسی و هنر در دانشگاه تهران تدریس می‌کرد و انبوه شاگردان پروانه‌وار گرد شمع وجودش جمع می‌شدند.
اما گذشته از این سه سیما، برای من و دیگر دوستان همیشه چون مادری مهربان، غمخوار، همدل و همراه بود. خانه‌اش و خانه دلش به روی ما همیشه باز بود. گره‌گشا بود. مهربان بود. می‌توانستی ساعت‌ها سفره دل را پیش او بگشایی، به دردِ دل‌هایت گوش می‌داد و راه می‌نمود و چاره می‌اندیشید. برای من، سیمین مظهر جمال بود و بیهوده نبود که رساله دکترایش «علم‌الجمال در ادب فارسی» نام داشت. این بانوی شیرازی تا آخرین لحظه ته‌لهجه شیرینِ آن دیار را در خود داشت. زمانی‌که در بیمارستان پارس بستری بود به دیدارش رفتم و متنی برایش خواندم و در آن آوردم: سیمین خانم! برخیز و به سرِ زلفِ سخن شانه بزن. لبخندی زد و گفت: برخواهم خواست. من مادرِ مردم ایران هستم.
سالی پیش از پروازش از من خواست که دو کتاب نایابش، «سرباز شکلاتی» اثر جورج برنارد شاو با دیباچه جلال و رمز موفق زیستن اثر دیل کارنگی را که نایاب بود نشر دهم. به دیده منت سخنش را بر دیده و دل نهادم و هردو کتاب به همت نشر روزنه طبع یافت.
سیمین چهار فصل زندگی را تجربه کرد؛ به بهاران در هشتم اردیبهشت زاده شد. به تابستان پیوند مهر با جلال بست و سال‌ها این دو با هم زیستند و شگفتا که در نثر سیمین اثری از نثر همدم و همسرش نمی‌یابیم. هریک در نگارش به راه خویش رفتند. در پاییزِ حیاتش به تدریس و تحقیق و نشر سووشون پرداخت و در زمستان هجدهم اسفند برابر با هشت مارس، روز جهانی زن، جان به جانان سپرد.
آخرین یادی که از وی دارم این است؛ معمولا حتما روزهای جمعه به دیدارش می‌رفتم. اوایل هفته روز چهاردهم اسفند بسته‌ای برایم فرستاد. بسته را باز کردم. شیرینی‌های خانگی در آن بود. می‌دانست که نوروز به رُم خواهم رفت. به وی گفتم سیمین‌خانم روز جمعه نوزدهم اسفند برای خداحافظی پیش‌تان می‌آیم و گلدان حُسنِ یوسفی را که دوست دارید برایتان می‌آورم. به آرامی گفت شیرینی‌ها برای پسرانت، امید و نوید که در رُم هستند. رسم ما شیرازی‌هاست که در سال نو شیرینی محلی هدیه می‌دهیم. بنا شد که جمعه به دیدارش بروم. اما پنج‌شنبه هجدهم اسفند سیمین پر گشوده و پرواز کرده بود.
«سیمین» مهربان بود.