شریعتی در تحولات اجتماعی زن را یکی از بنیادیترین مقولات نظریه اجتماعی خویش قرار داده است و این خود در مقایسه با بسیاری از متفکران معاصر شریعتی یک گام به جلو محسوب میگردد.
به گزارش خبرنگار مهر، سیدجواد میری، جامعه شناس و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به مناسبت چهل و سومین سالگرد شهادت دکتر علی شریعتی در یادداشتی به مسئله زن و جنسیت در روایت شریعتی پرداخته است:
در مجموعه آثار شریعتی اینجا و آنجا به زن به مثابه یک "مسئله" پرداخته شده ولی در مجموعه آثار ۲۱ که با عنوان اصلی "زن" و عنوان فرعی "فاطمه فاطمه است" شریعتی به این پرسش پرداخته است. او را شاید بتوان از نخستین متفکران معاصر ایرانی دانست که "زن" را به مثابه یک مقوله "صورت بندی انتقادی" میکند و از "نحوه زنانگی" در تاریخ معاصر ایران و جهان سخن به میان میآورد.
در ساحت اندیشه متفکران ایرانی و غیر ایرانی کمتر به مقارنه بین مارکس و شریعتی پرداختهاند ولی شاید بی وجه نباشد به یک نکته در باب "صورت بندی زنیّت" در گفتمان شریعتی و فقدان این مسئله در مارکس اشاره کنیم و این دقیقاً یکی از مقولات محوری است که فمنیست ها به مارکس اشکال گرفتهاند که مقوله جنسیت (در کنار قومیت و نژاد) را مفهوم پردازی نکرده است ولی از این منظر چارچوب نظری شریعتی قابل تأمل است، البته فهم شریعتی از "مقوله جنسیت" پروبلماتیزه نشده است و بسیار دشوار است که تمایز مفهومی او را در نسبت با دو مفهوم "جنسی" و "جنسیت" به سادگی درک کرد و اغلب از سیاق متن اینگونه میتوان فهمید که جنسیت یک مقوله شر است که پیغمبری دروغینی چون فروید آنرا ساخته است.
این در حالی است که مقوله جنسیت یک برساخت مفهومی است که مبتنی بر تمایزات بیولوژیک و جامعه پذیر-شده ایجاد گردیده است تا وضع انسان در هستی جامعوی را تبیین کند، اما از این نکته نمیتوان غافل شد که شریعتی در تحولات اجتماعی "زن" را یکی از بنیادیترین مقولات نظریه اجتماعی خویش قرار داده است و این خود در مقایسه با بسیاری از متفکران معاصر شریعتی یک گام به جلو محسوب میگردد. او در کتاب "زن: فاطمه فاطمه است" سخن از سه چهره از زن در "جامعه و فرهنگ اسلامی" میکند و این سه چهره را این گونه تبیین میکند. "یکی چهره زن سنتی و مقدس مآب و یکی چهره زن متجدد و اروپایی مآب که تازه شروع به رشد و تکثیر کرده است و یکی هم چهره فاطمه و زنان <<فاطمه وار>> که هیچ شباهت و وجه مشترکی با چهرهای به نام زن سنتی ندارد" (م. آ. ۲۱: ۱۳۹۳. ۴۳).
در باب درستی و دقت نظری این تقسیم بندی مفهومی شریعتی و نسبت آن با جامعه پیش از انقلاب بسیار میتوان سخن گفت و حتی در باب پسوند "مآب" (در نسبت با مدرنیته و سنت) هم میتوان نقدهای کوبنده سامان داد ولی آنچه را نمیتوان انکار کرد این است که شریعتی این سه مفهوم را به صورت "تیپهای ایده آل" مطرح کرده است تا دو سنخ از زنانگی را نقد و به حاشیه براند که سپس بتواند سنخ سوم را که در نسبت با "تحول فکر مذهبی" در نظر دارد برجسته کند و نیرویی اجتماعی هم در برابر نهادهای قدرتمند سنتی و جریانهای تنومند مدرن بازآفرینی کند.
به سخن دیگر، در دهه پنجاه سخن گفتن از "زنان فاطمه وار" نوعی نقشه راه دادن به بخشی از جامعه بود که نه در قالب سنتی می گنجید و نه تمنای "اروپایی شدن" داشت و جالب این است که هم نهاد دین و هم نهاد سلطنت به نوعی متولی دو سنخ مورد نقد شریعتی بودند و نوعی "تقسیم کار" در جامعه به صورت نانوشته وجود داشت. به سخن دیگر، شریعتی با برساخت خویش از زنِ غیرسنتیِ غیرمدرن سنخی از زنانگی را برساخت که در پسِ انقلاب ایران مبدل به "خواهران انقلابی" (در انواع گوناگون حکومتی و ضد حکومتی با گرایشهای گوناگون اسلامی توأم با خوانش هایی که نسبتی با گفتمان شریعتی داشت) شد.
اما اکنون پس از گذر پنجاه سال از نظریه پردازی شریعتی از "زنیّت" و تحولاتی که جامعه ایران به خود دیده است که دیگر زنان را نمیتوان صرفاً به سنتی و مدرن و مذهبیِ تحول خواه تقسیم کرد بل با تکثرهایی روبرو هستیم که همگی جزئی از جامعه کنونی ایران هستند ولی نسبتی با روایت شریعتی از خویش ندارند. در چنین وضعی چگونه میتوان نحوه زنانگی و مقوله جنسیت را صورت بندی مفهومی کرد؟
البته پیش از پاسخ به این پرسش اجازه دهید به نکتهای در باب مفهوم "فاطمه" در روایت شریعتی اشاره کنم و آن این است که فاطمه در خوانش شریعتی با حضرت فاطمه زهرا دخت نبی اکرم یکی نیست بل این صرفاً یک اشتراک لفظی است که به دلیل قداست این نام بسیاری چنین میپندارند که شریعتی نقل تاریخی از بیوگرافی حضرت فاطمه زهرا در این اثر کرده است؛ در حالی که روایت شریعتی برساختی است که در نسبت با واقعیات معاصر ایران و جهان کنونی تخیلیده شده است که از منظر مبانی الهیاتی تشیع که برای حضرت فاطمه "عصمت" قائل است همخوانی ندارد.
حال برای پاسخ به پرسش مطروحه میتوان این را گفت که امروز در جامعه ایران سه سنخ از زنانگی وجود دارد که هیچکدام را نمیتوان تقلیل به "مآبیت" کرد و آن سه سنخ در کلانشهرها و شهرهای بزرگ شامل مدرن و سنتی و تحول خواه مذهبی است که هر کدام شاید به زیربخشهای دیگری نیز قابل تقسیم هستند و برای آنان نمیتوان "سیاستگذاریهای یکسان-ساز" ذیل قرائت سنتی از مذهب تعریف کرد، زیرا این سیاستگذاریهای یکسان-ساز سنتیِ مذهبی عامل الینه و از خود بیگانه شدن بخش عظیمی از زنان ایران از روندهای سیاسی و اجتماعی جامعه ایران شده است و این خود میتواند شاخصهای همبستگی اجتماعی (به دلیل نقش مهم زنان و مادران) را به شدت کاهش دهد و آسیبهای جدی بر پیکر جامعه ایران وارد کند.
به سخن دیگر، ما امروز نیازمند برساختن "تیپهای ایده آل" نوینی هستیم که با واقعیات هستی اجتماعی جامعه کنونی ایران همخوانی داشته باشد؛ زیرا جامعه کنونی با دهه پنجاه شمسی شدیداً متفاوت شده است و این تمایزات باید در سیاستگذاریهای اجتماعی در نسبت با مقوله "نحوه زنانگی" و "امر جنسیت" لحاظ گردد.