Sdh

سالهاست که جانمازم را درست وسط همان سنگری پهن کرده ام که تو آخرین نفس های زندگیم را در آن کشیدی . بعد از ان روز تمام رنگواره های زندگیم در دو رنگ سیاه و سفید خلاصه شدند. می دانم تنها تو باور می کنی که در شادترین لحظات زندگیم چشمهایم تو را در پستوها و کنج های نادیدنی خانه جستجو کرد . جنگ پر از حسرت بود و دیدارهایی که هرگز تکرار نشد .

جنگ پر از زمزمه های عاشقانه دخترانی بود که دستهایشان برای اجابت یک وصال در آسمان ماند . جنگ پر از ناگفته هایی بود که در سینه , یک عمر ماند و بر زبان نیامد. تاریخ شرم می کند برای آخرین دیداری که بر بالینت می توانست اتفاق بیفتد اما نشد . تاریخ ضجه می زند برای آنکه تکرار نشود و داغی دیگر بر دل مادری نماند ... خدا کند که دیگر هیچ جنگی در جهان تکرار نشود و کوچه ای قدمهای اخری را قاب نگیرد. خدا کند ریل های قطار گام های عاشقانه هیچ دو ستی را قطع نکند . خدا کند که هیچ نگاهی از یاد و خاطره ای بر باران و دریا غضب نکند . ...

نمی دانم این روزها تاریخ دوباره در حال تکرار شدن است یا نه ! ترجمه زبان تاریخ این روزها سخت و دشوار می شود . صدای توپ و تانک و آژیر قرمز به گوش نمی رسد اما چه کسی انکار می کند که ما در میان صلح هم زندگی نمی کنیم . روزهایمان پر از جنگ شده است . جنگ نرم و اقتصادی تا عجوبه ای به نام ویروس کرونا با آژیری قرمز. دیگر چه فرقی می کند گلوله دشمن تو را از من بگیرد یا ویروس جسم وجانی به نام کرونا چه فرق می کند که لباس رزمت خاکی باشد با مسلسلی بر دوش یا سفید با دارویی بر دست دیگر چه فرق می کند ماسک های شیمیایی بر صورت بزنی یا ماسک پزشکی دیگرچه فرقی دارد باند ثروت ومرفهان بی درد زمانی که مهمات را درجنگ پنهان میکرد ندتابه امروز داروها را وماسک هارا ؟ دیگر چه فرقی میکتد عاشقانه های زتدگی ات را ترک کنی به جبهه ها روی ولباس خدمت بپوشی تا مادر وهمسری ودلداه ای که لباس خدمت را برازنده تو دیدند شهادتت را در اوج خدمت نظاره کنتد و تو تا سرحد جان دادن پیش رفتی هر اتفاقی که دلهره نبودنت را در من بدواند جنگ است . سالهاست که هر روز به بهانه ای چشم هایم را می گشایم و مسرور می شوم از یادی که هنوز در دلم تازه و در حال جوانه زدن است . هر روز چشم هایم را باز می کنم و به بهانه های کوچک و بزرگ زندگیم لبخند می زنم و انتظار می کشم جاده ای را که تو را به من و من را به تو می رساند من پایان این جنگ را ارزو می کنم .
راحله حاجیان روزنامه نگار