ابتدا اجازه بدهید یک راز بزرگ را با شما در میان بگذارم. ما هر چند به جای زندگی بدوی، در دوران مدرنیته زندگی می کنیم، به جای استفاده از سنگ چخماق از آخرین تکنولوژی ها استفاده می کنیم، به جای برگ یا پوست حیوانات، لباس های امروزی می پوشیم، به جای غار در خانه هایی به سبک امروزی سر می کنیم و ... اما بخش عمده مغزمان هنوز عصر حجری است و اکثر کارکردهای مغزمان، میراث دار میلیون ها سال زندگی در دوران نخستین و غیر مترقی بشری است.
به همین دلیل بسیاری از الگوهای مغزی مان، دقیقاً همان گونه عمل می کنند که مغز اجدادمان عمل می کردند.
مثلاً در خصوص برگزیدن جفت برای زندگی مشترک، در طول میلیون ها سال مغز انسان به تجربه ویژگی هایی را به عنوان همسر مناسب شناخته است و اکنون نیز که در قرن 21 هستیم، همان ویژگی ها را در جفت یابی ملاک عمل قرار می دهد.
در طول تاریخ که هیچگاه امکانات پزشکی و بهداشتی به اندازه امروز نبوده است، مهم ترین دغدغه مردان و زنانی که قصد ازدواج داشتند این بوده است که جفتی برگزینند که بتوانند از او بچه دار شوند ، بچه هایشان زنده بمانند و بدین وسیله ژن هایشان منتقل شود.
به عنوان مثال، مردان دوست دارند که با زنی ازدواج کنند که کمری باریک داشته باشد. علت چیست؟ علت این است که پدربزرگ های ما در طول تاریخ به تجربه دریافته بودند که زنانی که دارای کمرهای باریک هستند، بهتر باردار می شوند و بچه هایشان بیشتر از بقیه زنده می ماند.
هیچ کدام از اجداد ما نمی دانستند چرا زنان کمرباریک چنین ویژگی حیاتی و مهمی دارند ولی اکنون ثابت شده است که زنانی که این مشخصه بدنی را دارند، دارای هورمون استروژن بیشتری هستند.
استروژن یکی از مهم ترین و اثرگذارترین هورمون ها در زندگی زنان است. یکی از آثار این هورمون بهبود عملکرد باروری در آنان است.
مادر بزرگ های ما در تاریخ نیز دوست داشتند با مردی قوی تر از خود ازدواج کنند تا بتواند از او و فرزندانش در برابر حملات انسان های بدوی دیگر و حیوانات حمایت و دفاع کند. این خواسته باستانی، در طول قرن ها ادامه پیدا کرده و به امروز رسیده است.
در جوامع مدرن امروز، هیچ پلنگی به زنان حمله نمی کند ولی باز هم مدارهای عهد حجری مغز زنان، آنها را به ازدواج با مردانی قوی تر، بزرگسال تر و بلند قدتر از خودشان هدایت می کند. این "قوی تر از خودشان" می تواند شامل توان مالی و موقعیت اجتماعی هم باشد، حتی درباره زنانی که استقلال اقتصادی دارند هم این گزاره صادق است و مغز سنتی شان به آنها می گوید با مردی ازدواج کن که بتواند تو را حمایت کند.
ما نه تنها در همسرگزینی بر اساس مدارهای قدیمی مغزمان عمل می کنیم ، بلکه در بسیاری دیگر از رفتارهایمان، عهد حجری عمل می کنیم مانند بروز خشم و تهاجم و... .
حال با توجه به آنچه درباره معیارهای باستانی درباره همسرگزینی گفتیم، می توانیم فرایند عاشق شدن را این گونه بیان کنیم:
مرد یا زنی که در سن ازدواج و در صدد همسریابی است، جنس مخالف را می بیند. مغز او به طور خودکار فرد مقابل را بر اساس معیارهای سنتی مورد ارزیابی قرار می دهد. اگر او با ملاک های ثبت شده در مغز حجری همخوانی داشته باشد (و نیز با سایر ملاک های شخصی فرد) ، هورمون هایی مانند اکسی توسین و دوپامین در بدن او فعال می شوند و یک کشش جنسی و تعلق خاطر جدی در فرد شکل می گیرد.
ممکن است این فعل و انفعالات جسمانی، آثاری مانند عرق کردن و تپش قلب را نیز به وجود آورد. این همان حالتی است که در فرهنگ عامه و ادبیات شاعرانه، بدان "عشق" می گویند و کسی که دچار این فعل و انفعالات فیزیولوژیک شده را "عاشق".
وقتی فرد عاشق، محبوب خود را می بیند، دوپامین و اکسی توسین در بدنش به شدت ترشح می شود و حال او را خوب می کند و وقتی از محبوبش دور می شود، این ترشحات کم شده یا قطع می شود و فرد احساس ناراحتی می کند. درست مانند فرد معتادی که وقتی مواد مخدر مصرف می کند، سرخوش است و وقتی مصرف نمی کند، درد می کشد.
این که می گوییم "درست مانند فرد معتاد" ، تنها یک تمثیل نیست بلکه مبنای علمی دارد زیرا مواد مخدر ، همان مناطقی را در مغز تحریک می کنند که دیدن و بودن با محبوب.
دو نکته کاربردی درباره عشق و شکست عشقی
1 - در مغز انسان مدارهای مختلفی وجود داردکه هر کدام عهده دار کاری اند. وقتی فرد عاشق می شود، مدارهای مغزی که کارکردشان "باور پذیری" است، تقویت می شود و بخش هایی از مغز که عهده دار "بررسی و تفکر انتقادی" هستند ، رو به خاموشی می گذارد. به همین دلیل است که فرد عاشق، اشکالات محبوب خود را نمی بیند و او را سراپا لطف و صفا و راستی می پندارد.
"اگر در دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی" ناظر بر این مفهوم علمی است.
نکته کاربردی اینجاست که اگر این موضوع را بدانیم ، به هنگام عاشق شدن تسلیم خاموشی مدارهای انتقادی مغز نمی شویم و متوجه هستیم که این "نیک انگاری" نسبت به طرف مقابل، صرفاً محصول ترشحات هورمونی است که باید از آنها عبور کرد و فرد مقابل را با عقلانیت سنجید.
باید بدانیم که در آن مقطع، مغز به دنبال لذت جویی است و به همین خاطر هر چیزی که مانع این لذت جویی باشد را نفی می کند. تصویر برداری F MRI از مغز افراد عاشق نشان می دهد که بخش های لذت و پاداش آنها روشن و بخش هایی مانند آمیگدالا و قشر سینگولوم قدامی که عهده دار مراقبت از انسان در برابر خطرات هستند، خاموش است. تو گویی در یک پاسگاه مرزی، همه نیروها را با داروی خواب آور ، بیهوش کرده اند!
فرد عاشق با دانستن این اطلاعات، می تواند تصمیم بگیرد که مدارهای انتقادی اش را روشن کند و با نادیده گرفتن هیجانات عاشقانه، تصمیم درست بگیرد.
نکته مهمی که باید بدانیم این است که مدارهای عشق و لذت برای همیشه فعال نمی مانند و بعد از گذشت مدتی از زندگی زناشویی که بین چند ماه تا دو - سه سال طول می کشد (به عوامل محیطی و بارداری هم ربط دارد) رفته رفته کمرنگ می شوند و اعضای به خواب رفته پاسگاه تفکر انتقادی فعالیت خود را از سر می گیرند. آنجاست که اگر فرد مقابل، همانی نباشد که می خواستیم، انتقادات و اختلافات شروع می شود و احیاناً جدایی و طلاق هم از راه می رسد.
محققان دانشگاه لندن از مغز زوج های جوان تصویر برداری کردند و متوجه شدند که مراکز تفکر انتقادی در مغز اکثر آنها از سال دوم یا سوم زندگی مشترک فعال می شود.
بنابراین، با علم به این که سرانجام تفکر انتقادی خودش را تحمیل می کند، بهتر می توانیم خودمان تفکر انتقادی را در همین ابتدای امر فعال کنیم.
(شاید گفته شود که بسیاری از زوج ها، دهها سال با عشق یا همدیگر زندگی کرده اند. آیا در آنها تفکر انتقادی مجدداً روشن نشده است؟ پاسخ این است که در آنها هم روشن شده و بخش منتقد مغز بعد از بررسی طرف مقابل، او را گزینه ای مناسب تشخیص داده و سر دعوا را باز نکرده است. همچنین آنها با راه هایی که در درس بعدی سواد زندگی گفته خواهد شد، بر این بخش غلبه کرده اند.)
2 - نکته کاربردی دیگر این است که اگر فردی دچار شکست عشقی شود نیازمند آن است که از سوی اطرافیانش مورد حمایت جدی قرار بگیرد زیرا وی واقعاً درد می کشد. علت این درد نیز از نظر علمی است که هورمون های تعلق خاطر و پاداش و لذت که مدتی در بدن او بوده اند و او بدانها عادت کرده بود ناگهان قطع می شود (مانند معتادی که مواد مخدرش را ناگهان قطع می کنند). در چنین حالتی، فرد دچار زجر و حتی احیاناً درد بدنی در قلب و سر و سایر اعضا می شود (مانند معتادی که در مرحله ترک به حدی درد می کشد که او را ممکن است به تخت هم ببندند).
همچنین هورمون هایی مانند کورتیزول که اضطراب آفرین است در او ترشح می شود و او را سرخورده تر می کند.
تصویربرداری از مغز این افراد نشان می دهد که در مغز این افراد همان بخش هایی فعال است که در مغز افراد عزادار در مرگ عزیزان شان فعال است . علت نیز کاملاً واضح است: هر دو عزیزی را از دست داده اند.
کارهایی که باعث ترشح دوپامین و اکسی توسین می شود و از ترشح کورتیزول جلوگیری می کند مهم ترین اقداماتی هستند که اطرافیان باید در قبال این افراد اجام دهند:
-حضور بیشتر با او
-صمیمیت و همصحبتی بیشتر با او به ویژه اگر زن یا دختر باشند
-محقق ساختن کارها و تفریحاتی که بدان علاقه مند است
-با او به طور منظم و برنامه ریزی شده به ورزش رفتن
-و در مواقع خاص، مراجعه به پزشک متخصص مغز یا روان شناس
این ها مهم ترین کارهایی هستند که جریان هورمونی فرد شکست خورده را مجدداً اصلاح می کنند و او را به حالت عادی برمی گردانند.
تمرین:
1 - دوران نامزدی(اگر تجربه اش کرده اید) از نظر روحی و روانی چه تفاوت هایی با سایر دوره های زندگی شما داشته است؟
2 - اگر مدت هاست که ازدواج کرده اید، گذشته را مرور کنید و سعی کنید به خاطر بیاورید که چه زمانی تفکر انتقادی در مغز شما نسبت به همسرتان روشن شد؟ (منظور انتقادهای گاه و بیگاه و گذرا در اول زندگی نیست بلکه دوره ای است که بعد از آن، از شور و هیجان اوایل زندگی دور شدید).
تفاوت هایی که در پاسخ های افراد مختلف به این سوال وجود خواهد داشت، می تواند نقش عوامل محیطی را در فعالیت زودهنگام تفکر انتقادی مشخص کند. بنابراین اگر در زمانی کوتاه تر از دو سال این اتفاق برایتان افتاده، سعی کنید دلایل آن را بیابید.