1ece5d64ca364feea49b985ae6df7ebf

همیشه مایه‌ی رنج و بلا برای منی
از این قرار تو دل نیستی، بلای منی!

صفا چگونه پذیرد میان ما، ای دل؟!
که من اسیر تو هستم، تو مبتلای منی

جدا مشو دمی از پیش دیده‌ام، ای اشک!
که یادگار من، از یار بی‌وفای منی

غروب کرده مرا آفتاب عمر، ای غم!
چه شد که باز، تو چون سایه در قفای منی؟

"جلی!" چنان به تو بیگانه‌وار می‌نگرم
که کس گمان نکند، هرگز آشنای منی...

ابوتراب جلی