عصر ایران - اریک اریکسون، روان شناس بزرگ آلمانی نظریه ای دارد به نام "مراحل رشد هشت گانه اجتماعی". او در این نظریه، زندگی انسان را به 8 قسمت تقسیم می کند:
1 - از تولد تا یک سالگی
2 - سال دوم و سوم زندگی
3 - سال سوم تا ششم زندگی
4 - سال ششم تا دوازدهم زندگی
5 - سال دوازدهم تا سال بیستم زندگی
6 - سال بیستم تا چهلم زندگی
7 - سال چهلم تا شصت و پنجم زندگی
8 - از شصت و پنج سالگی به بعد
(سنین مطرح شده، تقریبی اند و این گونه نیست که مراحل هر سن، به طور مجزا از قبل و بعدش جدا شود. لذا می توان مثلا به جای 20 تا 40 از دوره جوانی و بزرگسالی و به جای 40 تا 65 از میانسالی استفاده کرد.)
در دو قسمت پیشین "سواد زندگی" درباره 6 سال اول زندگی انسان نوشتیم (مراحل اول تا سوم- اینجا و اینجا ) و امروز می خواهیم مراحل 4 و 5 را بررسی کنیم.
مرحله چهارم: سال ششم تا دوزادهم زندگی
انسان در این دوره، وارد یکی از مراحل مهم زندگی اش می شود. البته همان گونه که پیشتر گفته شد، در 6 سال اول زندگی، بخش اصلی ساختار روانی انسان شکل گرفته است اما این بدان معنا نیست که دوران کودکی و نوجوانی نقشی در ساخت روانی افراد ندارند بلکه برعکس، دوران کودکی و نوجوانی، بستر برخی از مهم ترین رفتارهای انسانی هستند که امروز بدان ها می پردازیم.
کودک از 6 سالگی، رفته رفته وارد تعاملات اجتماعی می شود و نقشی در جامعه پیرامونی اش برای خود تعریف می کند که پیشتر برایش مهیا و تعریف شده نبود. او در این دوره، در صدد تعریف جایگاه اجتماعی برای خود بر می آید؛ تو گویی در حال تعریف قلمروی فردی است. او می کوشد به هدف هایی که تعریف کرده است برسد (مثل موفقیت در یک مسابقه یا رسیدن به یک وسیله یا کسب نمرات خوب در مدرسه).
در این دوره، یکی از دو ویژگی در کودک نهادینه می شود: اگر اطرافیان کودک در خانه، مدرسه و ... او را مورد حمایت قرار دهند و تشویق کنند، او فردی کوشا و توانمند بار خواهد آمد ولی اگر او مورد نکوهش مداوم و سرزنش قرار بگیرد و مدام تحقیر شود، حس ناکارآمدی در او به وجود خواهد آمد و در تمام زندگی خود را فردی کوچک و ناتوان خواهد شمرد که توانایی انجام کارهای بزرگ را ندارد.
مهم ترین نیاز کودک در این دوره، هدایت و راهنمایی نرم، مراقبت غیرمستقیم و تشویق است.
وقتی نظام آموزشی ناکارآمد همه دانش آموزان را با استعدادهای مختلفی که دارند، تنها یا یک محک می سنجد، آنگاه دانش آموزی که می تواند در آینده یکی از بزرگترین مجسمه سازان جهان یا یکی از برترین فوتبالیست های دنیا یا یکی از موفق ترین بازاریابان کشور شود، چون مثلاً در درس ریاضی نمره خوبی نمی گیرد، از طرف مدرسه و خانواده نکوهش می شود. نتیجه این نکوهش ها نیز این است که دانش آموز، فکر می کند اساساً فرد ناتوانی است (نه این که فقط استعداد ریاضی اش کمتر است) و در نهایت، استعداد ذاتی اش نیز شکوفا نمی شود. او که می توانست روزی کارآفرین بزرگی باشد، در بزرگسالی با مدرک لیسانسی که گرفته، به دنبال اداره یا شرکتی است که با حداقل حقوق استخدامش کند.
اگر با کودکی در این سنین سر و کار دارید، بدانید که آینده او از نظر کارآمدی یا احساس بی کفایتی، در گرو رفتار شماست. گاه گفتن یک جمله غیرعلمی به یک کودک مانند "خیلی بی عرضه ای" می تواند آینده او را منهدم کند.
مرحله پنجم: سال دوازدهم تا بیستم
دوره نوجوانی، دوران هویت یابی است. نوجوان در این دوره می تواند مستقلاً فکر کند و قضاوت های ارزشی داشته باشد. او به مرکزیت خود در جهان ارزش ویژه ای قائل است و می کوشد هویت مستقلی برای خود تعریف کند.
اریکسون می گفت که مهم ترین کار نوجوان، دستیابی به هویت است و رسیدن به پاسخ این دو پرسش: "من کسیتم؟ من چه می کنم؟" و برای رسیدن به این پاسخ های بنیادی، عقاید و رفتارهای مختلفی را می آزماید.
انسان در حالی دوران نوجوانی را به اتمام می رساند که یا به "هویت منسجم" رسیده یا "بحران هویت" را با خود حمل می کند.
همراهی فکری با نوجوان و واهمه نداشتن از تفکراتی که در ذهن او می گذرد، مهم ترین کارهایی است که باید اطرافیان نوجوان در قبال او داشته باشند تا او با هویتی منسجم وارد دوره جوانی و سپس بزرگسالی شود. این هویت منسجم، زیربنای بسیاری از رفتارهای او در آینده خواهد بود.
وجود تعارضات فرهنگی بین خانواده ها و آموزه های رسمی یکی از عوامل برهم زننده تعادل هویتی در جوامعی مثل ایران است و این، وظیفه والدین را در حراست از امنیت روانی نوجوانان شان مضاعف می کند.
در روزهای آینده راجع به مراحل جوانی، بزرگسالی و کهنسالی خواهیم نوشت.